2777
2789
عنوان

مجلس عقد🌸💙دختر عشایر🌸قسمت شانزدهم💚

| مشاهده متن کامل بحث + 306 بازدید | 22 پست

من تا دو هفته مدرسه نرفتم.

در طول این مدت ماجرای عقد من در مدرسه پخش شد و همه متوجه شدند.مدیر به پدرم زنگ زد،که علیرغم اینکه فرحناز شاگرد زرنگ و با انضباطی هست اما بقیه سال را خانه درس بخواند و فقط برای امتحان بیاید.چون بچه ها عقد او را فهمیده اند.

خدا همیشه ما رو میبینه...

پدرم بسیار عصبانی شد.

همه چیز ازدواج من با بقیه خواهرانم فرق می‌کرد.

اینکه نتوانم مدرسه بروم ،دیگر نور علی نور بود.

افسرده و ناراحت ،خانه نشین شدم.

...

بزودی عید فرا رسید و همسرم برایم یک النگو عیدی آورد.

اما هدیه اش شادم نکرد.

من فکر میکردم که می‌توانم عقد کنم و همزمان درسم را بخوانم.

هر روز به مدرسه برم.و باز هم شاگرد ممتازی باشم.

همه آرزوهایم بر باد رفتند...

و از ازدواج زود هنگامم پشیمان شدم.

خدا همیشه ما رو میبینه...

من دو سال تمام بیهوده یه مسیر طولانی رو برای درمان حضوری پسرم می‌رفتم که بی نتیجه بود.😔 الان  19 جلسه گفتاردرمانی آنلاین داشتیم و خودم تمرین میگیرم و کار میکنم. خدارو شکر امیرعلی پیشرفت زیادی داشته 😘

اگه نگران رشد فرزندتون هستین خانه رشد  عالیه. صد تا درمانگر تخصصی داره و برای هر مشکلی اقای خلیلی بهترین درمانگر رو براتون معرفی میکنن من از طریق این لینک مشاوره رایگان گرفتم، امیدوارم به درد شما هم بخوره

زمان امتحانات سال چهارم فرا رسید و من برای دادن امتحانات به جلسه میرفتم.

آن سال با نمرات تقریبا خوبی قبول شدم و دیپلم گرفتم.

گرچه معلم ها و همینطور مدیر ،کلی من را سرزنش و شماتت کردند.

خدا همیشه ما رو میبینه...

یک خاطره از امتحانات نهایی سال چهارم:

از شب قبل حسابی کتاب رو خونده بودم و به نظر خودم ۲۰ یا ۱۹ باید میشدم.

صبح زود پا شدم و بعد از خوردن صبحانه روپوشم رو پوشیدم و چادر سر کردم و دوان دوان به حوزه امتحانی رفتم.

هنوز یک ساعت به شروع امتحان مانده بود و بچه ها تو حیاط بودند.

 دیدم دست بچه های سال چهارم یه کتاب دیگه هست.

اولش فکر کردم اشتباه میکنم...

ولی...ای دل غافل....من امتحان بعدی رو اشتباها خونده بودم.

ولی خودمو نباختم،سریع رفتم پیش دوستام و کنارشون کتاب رو که میخوندن ،منم میخوندم.از همه بهتر  دختری بود که استرس زیادی داشت برای همین کتابشو پرت کرده بود گوشه دیوار...

رفتم کتاب رو برداشتم و تند و تند سوالهای مهم رو که با جوابش یادداشت کرده بود،خوندم.

من امتحان رو ۱۰ شدم.

البته زیر ورقه ام نوشتم که اشتباها امتحان رو خوندم و شاید تصحیح گر ارفاق قائل شد.

اما به هر حال قبول شدمممممممم.

واقعا ۱۸ سالگی ،همه اش شجاعت و قدرت است.

تسلیم نشدن 

تلاش کردن

خدا همیشه ما رو میبینه...

یک خاطره از امتحانات نهایی سال چهارم:از شب قبل حسابی کتاب رو خونده بودم و به نظر خودم ۲۰ یا ۱۹ باید ...


برایتان گفته بودم که چند ماه اول را فقط مدرسه رفته بودم و بقیه را غیر حضوری خواندم.

خدا همیشه ما رو میبینه...

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   nazi09  |  7 ساعت پیش
توسط   domino18  |  6 ساعت پیش