ببخشید دوباره تاپیک میزنم دفعه اول کسی نیومد
خواب دیدم یه پسر بچه رو تو خیابون پیدا کردم( میگفت رفیق یکی از دوستام بوده ولی پسره نهایتا سه سال داشت)
حس عجیبی بهش داشتم انگار مامانش بودم
کل خواب بغلش کرده بودم
بردمش دور دور به همه رفیقام نشونش داده بودم
رفتم سرکار موقع برگشت از سرکارم باقلوا بهم دادن اومدم بیرون دیدم پسر بچه نیست (کلید خونه رو داده بودم دستش)
کل خیابونا رو با ترس داد میزدم میگفتم پسرم کجایی (در صورتی که بچه اصلا مال من نبود)
خیابونا تاریک تاریک بود دریغ از یه ادم یا یزره نور
یهو یه موتوری وایساد من تو خواب شدیدا حس ترس کردم
فکر کردم میخواد دست درازی کنه داد زدم تو رو خدا اینکارو نکن
یهو خندید گفت دوتا کوچه بالاتره (پسر بچه رو میگفت)
رفتیم پسر و پیدا کردیم بالاتر از یه مدرسه بود..
پسره که پیشم بود داشت خودشو معرفی میکرد
به طرز عجیبی، مثلا میگفت من سال ۸۹
سنم نوزده سال بود
من داشتم حساب میکردم، از خواب پریدم