از سر شب با این شوهر خرم دعوا دارم
اومد کفت بخاری رو اماده کن ببرم
گفت برای کی گفت بنده خدا
گفتم خوب بنده خدا اسم نداره گفت شناسنامه می خوای و مگه تو خریدی و از این مضخرفات
بعد داد و هوار می کرد ولش کردم اومدم چای بریزم
برادرش زنگ زد با اون دعوا مرد پشت تلفن با هم شریکن
قشنگ معلوم بود با هم دعوا کردن
بعد اومد تو اشپزخونه که اصلا می خوام بدم به نگهبان که دروغ بود و اصلا هم گاز نداره اونجا و بخاری برقی دارن
اینم بگم سابقه خیانت داره
بعد رفت گرفت خوابید تا من برم سمتش که مرگ من بیا چای بیا شام
منم اصلا محل ندادم خودم و بچه م غذا خوردیم فیلم دیدم
دخترم خوابید منم پیشش دراز کشیدم خوابم برد
با صدا تلفن ش بیدار شدم که داشت حرف میزد با برادرش