خونه ما در به داغونه
خالم و زنداییم که اومده بودن انقدر از این حرفا زدن یهو همونجا تو جمع زدم زیر گریه هر کاری کردم گریه نکنم نشد
هعیییی گفتن هعییی گفتن دو ساعت پیگیر مدل خونه ما بودن
رسماً مسخره میکردن
مثلاً میگفتن فرش رو اینجوری بنداز آدم حالش بد میشه چیه اخه بعد خودش جواب خودش رو میداد میگفت عه اینطوری هم که من میگم با متراژ خونه جور در نمیاد که
همچین که اشک من رو در آوردن آروم گرفتن لال شدن