سلام
دارم علاوه بر آدمک ها، روی این ایده هم کار میکنم
ایده ی داستانی که یه دختر نوجوون یه بار که سوار آسانسور شده و دکمه ی بالا رو فشار میده، یهو با سرعت عجیبی آسانسور به سمت پایین میره و وفتی درش باز میشه، دختر میبینه که توی یه دادگاه قرار داره
وقتی به اعضای دادگاه نگاه میکنه میبینه بعضی ها دوقلو هستن، و اونا میگن ما نماینده ی چشم ها و گوش های توهستیم و اونی که به عنوان شاکی توی دادگاه حضور داره میگه من زبان تو هستم
حالا داستان ازینجا شروع میشه
از ورود دختر به دنیای برزخ