آقا من معترضم به مدرسه
تو فکر کن وسط سرمای زمستون یه بچه بی گناه رو از خواب بیدار کنی آب دهن اویزون خط مقنعه کج رو صورت با یه کیف هم وزن خودم نشستم معلم سه تا ضلع میکشه میگه ثابت کن این مثلثه
بابا تو سه ضلع کشیدی تو میگی بهش مثلث من از همه جا بیخبر از خونمون اومدم
😁😁😁
مدارس باید از ۹شروع بشه. چرا بچه هام توتاریکی و دمای منفی ۸باید برن مدرسه
حالا زنگ حرفه و فن
تو یه دست من اره دارم چوب میبرم اون یکی دستم تو مرغای الویه ببینم چقدر نمک داره
امروز تو دستم میل بافتنی در حال بافت شالگردن واسه شوهر فرضی
فردا تمرین نظامی با دوچرخه بابای مدرسه در حال تیراندازی به دشمن
بلاخره یکی حرف دلمو زد
از تمام اینا بگذرم ولی خداییش مدرسه دوتا کار رو بهم یاد داد خیلی به کارم اومد
یکیش اون ۱۰۸ عنصر جدول مندلیف که هی دادن ما حفظ کردم و الان داریم نفس میکشیم
یکی هم ظرفیت کلیه هام که دو تا ۴ لیتری جا داره چون از زنگ اول اجازه دستسویی رفتن نمیدادن وما مجبور بودیم خودمونو نگه داریم
آخ منم صبح ها دلم واسه بچه هام میسوزه ولی بروز نمیدم
انقدر میپوشونمشون که فقط چشماشون پیداست
یه xدر به در شده گم شده بود ومن از همه جا بیخبر از اول مدرسه تا آخر مدر پیش دانشگاهی در به در دنبالش بودم که نشون معلم بدم نمره بگیرم
Xمهارته
Xاعتماد به نفسه
Xدوست یابیه
Xخوشبختیه
Xتوانایی مدیریت یه پولِ
که خوشبختانه تو هیچ پایه ای بهمون یاد ندادن
