هیچی یک شب پایین بودیم
گفت شام چی درست کردی
منم گفتم برای چی
گفت میخام بدونم
منم گفتم مگه من میپرسم شما چی درست کردی چی میخوری یا چیکار میکنی
مگه برای هرکارم باید توضیح بدم
بعد گفت این چ طرز حرف زدنه
گفتم ای بابا ما شاید نخایم سام بخوریم شما همیشه این سوال رو میپرسید بخدا اگه مجبور نبودم بخاطر بچهام صد سال سیاه پایین نمیومدم
خسته شدم دیگه خونه بابامم زنگ میزنید بچه غذا خورده بچه شیر خورده بچه شاشیده
من مادر بچه ام
ولی شما ی جوری رفتار کردین ک انگار شما مادرشین
بسه دیگه
هیچکس هیچی نگفت
دیگه خداروشکر به اون رفتارای احمقانه شون ادامه ندادن