2777
2789
عنوان

مامانهای مرداد 89

| مشاهده متن کامل بحث + 37808 بازدید | 687 پست
.سلام بهارک عزیز خوبی ؟الهیییییییی قوربون این رایان شم من . دلم براش میسوزه الان که همه هستن باید بره مهد اخه خیلی هنوز کوچولوه . من وقتی مدرسه میرفتم مهمون که از اهواز میومد دلم میخواست بمونم خونه حالا ببین اون بچه چقدر دلش میخواد . بوسش کن حتتتتتتتتتتما از طررف من .

شیده جون مبارک باشه عزیزم کلاس دومی پسرت .به تندرستی و موفقیت امسال رو بگذرونه و همچنین سالهای بعدی رو . چقدر شما هیجان داری . حق داری .منم اگه جات بودم اینقدر هیجان داشتم .
متنت خیییییییییلی قشنگ بود خیلی زیاد .

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

یسنا میره پارک نمیترسه میره بالا از سرسره و...... ولی چند روز پیش نمیدونم چرا اینقدر مات و مبهوت بالای سرسره به همه خیره شده بود و چشاش گرررررد. ولی ترسو هست یعنی اگه یه پسره بهش بزنه بره بالا اونم پشت سرش میره بالا ولی با فاصله ازش . همش حواسش هست نزدیکش نشه .

دیشب هم مامان بابای خودم خونمون بودن هم خاله جان یسنا و هم مادر و پدر احسان . یسنا دیگه خودشو هلاک کرد از بس پرید بالا و پایین . همش میگفت اووووهه چند تا مامان جون ؟؟؟؟بعد هی میگفت دوستون دارم . ما مرده بودیم از خنده
سلام دوستان خوبید

مهر نگار جون خیلی‌ ناراحت شدم الهی پیشونی بچه چه طوری شده

زهره خوبی‌ بابا کجا رفتی‌ چرا دیگه نمیای

الی جون خوشحالم که بهت خوش گذشته عزیزم

عقیق جون شما خوبی‌ حسین جون خوبه والا این روزا که به من خوش نمیگذره

آزاده جون عزیزم من دارم هر روز لاغر تر میشم نمیدونم چرا

یوسف هم تو روز میره دستشویی‌ ولی‌ از بس آب میخوره من مجبورم شبا پوشک ببندم

هستی‌ جون شما خوبی‌ آیلین خوبه کلاس بالاتر رفتنش مبارکه ایشالا دانشگاه رفتنش

مژی جون شما چه طوری

بهارک جون خوش می‌گذره هنوز مادر و پدرت هستن حتما خیلی‌ به رایان جون خوش می‌گذره که میفرستدت سر کار

وای شیده جون امسال پسرت رفت کلاس دوم حتما چه قدر خوشحال شدی کی‌ می‌شه بچه‌های ما برن من که همش لحظه شماری می‌کنم متنت هم خیلی‌ قشنگ بود



دوستی ها کمرنگ بی کسی ها پیداست راست گفتی سهراب آدم اینجا تنهاست
شیده جون ممنون از متن زیبایی که گذاشتی.

میبینم که رایان و یسنا دارن در جوار مادربزرگهاشون کیف میکنن.

ممنون مونا جون شکر خدا خوبیم. شما خوبین؟ نی نی تو دلیت چطوره ؟ دیگه اذیت نمیکنه؟

Lilypie Fourth Birthday tickers
قربونت هستی‌ جون بدک نیستیم

از بعد از زلزله همش حالم بد هستش همش احساس می‌کنم که باز میاد

البته گفتن که یکی‌ از شهر‌ها قراره 7.7 ریشتر بیاد و همرو آماده کردن میگن یه گسل در حال حرکت هستش
دوستی ها کمرنگ بی کسی ها پیداست راست گفتی سهراب آدم اینجا تنهاست
سلام مونا جون...عزیزم مواظب خودت باش....چرا داری لاغر میشی اخه...نکنه تو فکر رژیم باشی!!!!

هستی جون به رایان که حسابی داره خوش می گذره...فعلا مامان و خواهرم هستند...بابا رفتن شیراز اما چون ماشین رو گذاشتن اینجا دوباره بر می گردن....
سلام دوستای خوبم خوبید؟
ممنون از لطف همگیتون
آریا هنوز پیشونیش ورم داره ولی خیلی بهتره
از دیروز ورمش انگار اومده به سمت پایین صورتش و چشماش و بینیش هم ورم داره. دور چشم چپش هم انگار کسی مشت زده باشه و یه خورده بینیش هم از دیروز بعد از ظهر سیاه شده. تا حالا این مدلیشو ندیده بودم. کلا قیافش عوض شده. چشماش تنگ شده بینیش بزرگ شده.
خیلی بدجور بود خدا رو شکر به خیر گذشت
خدا همه بلاها رو از بچه ها دور کنه
شیطنتش هنوز سر جاشه و با همین ما انرژی میگیریم.
راستی گفتم چهار شنبه رفتم دستشویی درو از پشت قفل کرده بود. یک ساعت و خورده ای اونجا بودم و مرتب کمک می خواستم. بیشتر از این میترسیدم بره بیرون یا یه اتفاقی براش بیفته. آخرش هم مثل کسی که دنبال کمک میگرده در خونه رو باز گذاشته بود و خدا خیر همسایمون بده دیده بود در بازه صدام شنید و فهمید دستشویی ام اومد درو باز کرد.
میگه برم باهاش بازی کنم فعلا
Lilypie Premature Baby tickers
سلام بهارک جون

نه عزیزم اصلا نمیتونم غذا بخورم

جدیدأ یوسف موقع غذا خیلی‌ اذیت می‌کنه از اول میگه فاطی فاطی دیگه دیوانم می‌کنه اشتهام کور می‌شه

بعد هم دیگه نمیتونم چیزی بخورم

الان ماه چهارم هستم ولی‌ هنوز وزن اضافه نکردم تازه 200 گرم هم کم کردم
دوستی ها کمرنگ بی کسی ها پیداست راست گفتی سهراب آدم اینجا تنهاست
سلااام خوبید؟خیلی دلم براتون تنگیده بود خیلی درگیرم خواستم بگم دوستتون دارم
من دلم می‌خواهدخانه‌ای داشته باشم پر دوست،
کنج هر دیوارش دوست‌هایم بنشینند آرام،گل بگو گل بشنو…؛...
شرط وارد گشتن،شست و شوی دل‌هاست،شرط آن داشتن یک دل بی رنگ و ریاست…روی آن با قلم سبز بهار، می‌نویسم ای یار خانه‌ی ما اینجاست ،تا که سهراب نپرسد دیگر” خانه دوست کجاست؟"
چرا هستی جون گریه می کرد هی میگفتم یه جوری درو باز کنه که اصلا نمی فهمید چی می گم. اگه همسایمون نیومده بود از صبح تا ساعت 10 شب باید اونجا می موندم.
لیلی جون کجایی کم پیدا. فوق قبول شدی؟ ما هم دوست داریم
Lilypie Premature Baby tickers
2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز