هفته ای یکبار میرم خونش دخترم میره بغلش میگ بغلم کن میگ نمیتونم کمرم درد میکنه و حاضر نمیشه بچه رو بغل کنه امروز بلند کرد رفت اثاث کشی کمک برادرش ( نگید برادرش حتما خیلی خوبه دو ساله خونه مادر شوهرم نیومده بدون اغراق)....
به شوهرم گفتم چطور دخترم بغل نمیکنه میگ کمر دردم بعد میره برا زن داییت که دو سال خونش نیومده بعد شوهرم در جوابم گفت دوست داره ب تو ربطی نداره خیلی بهم فشار اومد
جاریمو بعد مدتها دیدم، انقدرررر لاغر شده بود که شوکه شدم! 😳
پرسیدم چی کار کرده تونسته اون لباس خوشگلشو بپوشه تازه دیدم همه چی هم میخوره!گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته عید نزدیکه و منم تصمیم گرفتم تغییر کنم. سریع از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم، تازه الان تخفیف هم دارن! 🎉
من و همسرم هر دو شاغل کادر درمانیم شیفت شب داریم و کلی شیفتامون زیاده بچم رو وقتی نوزاد بود یبار بردم خونشون بذارم گف دکتر گفته بیشتر از ۴ کیلو برندارم منم دیگه نبردم و کلا خونه مامانم بزرگ شدتا الان که ۳ سالش شده ..حالا الان دو تا نوه دختری و پسریش از نوزادی خونه ایشون بزرگ شدن بااینکه جاریم و خواهر شوهرم هر دو خانه دار هستن.جاریم میبره میذاره خونش میره خونه خودش میخوابه شب میاد دنبالش اونوقت من با وجود شیفتای سنگینی که دارم حاضر نشد نگه داره ...الان که بزرگ شده بچم و نیازی ندارم بهش دیگه میگه بیار تو هم بذار که پسرم دراومد گف من تو رو دوست ندارم مادرجونم(مامان من ) رو دوست دارم اینجا هم نمیام تو بدی
این سوخت فقط و مشخصه از پسرم خوشش نمیاد دیگه و خوشحالم پسرم از سه سالگی فرق ادمارو متوجه میشه 😅
چون بچه های پسرشون نوه اشون نیستن که!!بچه های هووشوننهمینقدر تاکسیک و سمیمعلومه محبتی ندارن بهشون
پدر شوهرم خیلی دوستم داره بهم زنگ زد الان گفت پناه چطوره بهتر شده بنده خدا سرکار بود گفتم آره بهتره بهونه مامان جونش رو میگیره اون ول کرد رفت برا برادرش بعد گفتم بابا چطور پناه میره بغلش پسش میزنه کمرم درد میکنه اما برا خونه جا ب جا کردن بقیه کمردرد نداره گفت فیلم هاش