چند سال پیش دخترم ک بچه بود تو خونه مادرشوهرم شلوغ میکرد و به هیچ سراتی قائل نبود
پدر شوهرم یهو قاطی کرد و با دخترم کلی دعوا کرد و فوش به من داد و من گریه کردم علانن ما رو انداخت بیرون گفت عصاب ندارم
مادرشوهرم لال موند و هیچی نگفت
بعد سالها چند روز پیش مادر شوهرم
خونه ما بود و جاری م پسر ۸ ساله شیطون داره
دخترم درس داشت به پسر جاریم گفت برو خونتون بعدا میای
اون گریه کرد و دخترم رفت تو اتاق حالا من پسر جاریمو آروم کردم ک گریه نکن و ....
مادرشوهرم انگار خیلی بهش برخورد ک چرا اینجوری گفت به بچه
نتونست جلو خودش و بگیره با حالت خیلی عصبانی رفت در اتاق ک به دخترم تذکر بده
من جلوشو گرفتم گفتم چیزی نگو که نارحت میشه درس داره عصابش بهم میریزه
الان چند روزه این موضوع فکر مو درگیر کرده که اون موقع مثل موش تو سوراخ قایم شدی ولی الان شیر شدی ک بری بچه منو بچزونی
حالا اون روز موندن خونه ما و من کلی پزیرایی و احترام واسه این دوتا کردم
بنظرتون بهش بگم ک از حرکتت نارحت شدم یا نه:(