وای مرسی ... از تفکرات امثال شما .
یا اصلا زنگو بیخیال. ولی الآنم. فاز نیاد سر اسی ک آره اونا بدن تو خوب باش . اونا نمیان تو بیا بریم .... کآمان بابا جنگه مگه !! کیه این خونواده شوهر ک شوهره بخاد روانتو بخاطر نفهمیه اونا ب هم بریزه و تو کوتاه بیای ....
بنظر من به شوهرت بگو بخاطر تو میخوام باهاشون شروع کنم و پیش قدم میشم و باهام برید گل و شیرینی هم بگیرید اونجاهم اگه اونا ب روتون نیاوردن و معمولی رفتار کردن شماهم سخت نگیرید مثه خاله بازی حرف بزنید راحت باشید اگه هم بد رفتار کردن شما سکوت کنید ببینید شوهرتون چیکار میکنه انشاالله که پشت تو در بیاد بگه ما برای دوستی اومدیم و اگه واقعا مارو دوست دارید حرفاتون بخاطر دلتنگی بود کدورتا رو تموم کنیم و از اول شروع کنیم اگه نکه ما رو مقصر ندونید ما تلاشمونو کردیم و شما نمیخواید
انشاالله که خوب پیش بره باهم شاد باشید
آدم خوبه یه جوری زندگی کنه که خدا خوشش بیاد نه بنده ی خدا.
آدم اتفاقا یادش میمونه مگه میشه یادش بره والا من بچگیامم همش یادمه.میدونین وقتی میگم شخصیت ها متفاوته علتش همینه.من محبت ندیدم ولی چون محبتی بودم برام مهم نبود به مادرشوهرم عین مادر خودم محبت کردم چرا دروغ نمیگم براش غذا درست میکنم لباس میشورم اینا نه ولی هر جا نیاز داشته باشه به کمک سعی میکنم حدالامکان کمکش کنم همین مسئله باعث شده مادرشوهرمم الان عین مادرم بهم محبت میکنه نه چون تحقیر کردم خودمو نه.چون نشون دادم اهل بدی کردن نیستم .من زایمان کردم مادر همسرم اومد ۲۰روز پرستاریمو کرد مامانم اومده بود مامانمم یک هفته اورد خونش با حترام بهش خدمت کرد هرچی مامانم گفت دیگه شما هستید من برم خونمون مادرهمسرم گفت نه اون الان دوست داره شما کنارش باشی مامانمو نگه داشت .الان میدونه فسنجون دوست دارم هر موقع درست کنه برام میفرسته هیچکدوم از اینکارا رو برای جاریم نمیکنه میدونید چرا؟نه بخاطر اینکه مادرشوهرم خیلی خوب بوده از اوا نه ،چون من بد نبودم .طولانی شد ولی میخوام بگم هیچ کجای دنیا خوبی بی جواب نمیمونه عزیزم .خوبی کنید خوبی میبینید بدی کنید بدی میبینید
الانم خانوادش پسرشونو میخوان ، اسی رو نمیخوان . من اگه جای اسی بودم اصلا دخالت نمیکردم و به شوهرم میگفتم هرموقع دوس داری با خانوادت رفت و امد کن به هرحال خانوادت هستن ، ولی خودم نمیرفتم مگه اینکه مادر شوهرم براش مهم باشه و واسه رفت و امد قدمی برداره وگرنه وقتی خانواده شوهرت نخوان باهات رفت و امد کنن چرا بری ؟ وقتی جشنت نیومدن ؟ یعنی براشون مهم نیستی و نمیخوان باشی
اصلا چرا محتاج توجه و حمایت اونایی
چون به شما توجه نمیکنن که نباید رابطه مادر پسری و خواهر برادری رو بهم بزنی
اونا وظیفه ای در قبال شما ندارن
درسته کار بدی میکنن فرق میذارن اما اهمیت نده، برلی خودت اهداف داشته باش، گروه دوستاته داشته باش
ولی به همسرت کاری نداشته باش بذار باهاشون ارتباط داشته باشه
همون طور که تو با خانواده ت ارتباط داری
یه روزی شوهرت حسابی شاکی میشه و روابط خودتون خراب میشه
من خودم با مادر شوهر و پدر شوهر ارتباط دارم میرم خونه شون البته زود به زود نمیرم، ولی همسرم خودش گاهی با بچه هام میرن
اصلا هم کاری به این ندارم که به خواهر شوهر و برادر شوهرم بیشتر از ما میرسن،خیلی بیشتر..
فقط تنها کاری که کردم به خاطر رفتار بد خواهر شوهر و برادر شوهر ،ازشون فاصله گرفتم و صمیمی نمیشم
یه مرد احتیاج داره گاهی تنهایی بره خونه خانواده ش ،همونطور که یه زن احتیاج داره، خودمون هم بچه داریم قرار نیست بعد ازدواج محدود بشن و نشه چند لحظه باهم بدون حضور عروس یا داماد باشیم
نباید بی انصافی کنیم
زنداداش خودم به شدت این سیاست های جدید و رو قبول داشت و یه لحظه نمیذاشت داداشم تنهایی بیاد خونه مامانم ،حتی یه لحظه میخواستم باهاش درباره مسئله داداش کوچیکم صحبت کنم، زنداداشم سریع اومد ببینه چی میگم
اوایل داداشم به حرفش گوش میداد اما دیگه زنش از چشمش افتاد
این مدل سیاستا یکی دو سال اول جواب میده ،بعدش به خاطر عقده هایی که تو دل شوهر جمع میشه، رابطه زن و شوهر خیلی خراب میشه
اینایی ک گفتی برای جذبه محبت نداشتتونه گلم . اوکیم هست اما همین پیامبر اکرم میگن با مردم آنگونه رفتار کن ک دوست داری باتو رفتار کنند . اینکه تهش مادرشوهر شما عذاب وجدان گرفته یا معجزه شده شعور پیدا کرده و ایده آل شده دلیل بر این نیست ک همه همینطور باشن .اتفاقا خوبی کنی و بدی ببینیو بازم خوبی کنی مصداق بارز پرو بال دادن ب ظالمو رواج بیشتر ظلمه
فعلا کاری نکن، بزار یه مدت به کارهای بدشون فکر کنند، چند ماه دیگه عید، به بهانه سال نو یه سر برو دیدنشون، تا اون زمان اوضاع هم آرومتر شده.
عزیزم بستگی ب طرف داره.
این کار نیاز ب امتحان داره.
اگه یکیار یا ...رفت و اخلاقش عوض شد و با زنش دعوا کرد پس زنش میفهمه ک پُرش کردن پس زن حق داره ک نزاره شوهرش تنها بره.
زن و شوهر قراره یه عمر باهم زندگی کنن.اگه قرار باشه یکی موش بدوونه ک زندگیش پاشیده میشه.از هر طریقی باید جلوشو گرفت حالا هرکسی میخواد باشه باشه.چه خانواده زن چه خانواده مرد.
قبول دارم ک بعضی از زنداداش ها خیلی عفریته هستن ولی آدم نباید یه طرفه قضاوت کنه.
اینا ب شعور خانواده بستگی داره
من با همسرم بیشتر صحبت کردم. و تصمیمی که گرفتیم اینه. الان دیگه خانواده اش میدونند ما از چی ناراحتیم. چون من با پیام هایی که دادم دلیل ناراحتیم رو گفتم. ظاهرا خواهرش هم به همسرم گفته ما قبول داریم که یه سری جاها کم کاری کردیم. ولی یه خانواده ایم و خوب نیست توی خانواده تا این حد دلخوری و کینه باشه. الان تصمیم من اینه که اگر خونه ما اومدند ما هم رابطه دوستانه باهاشون رو شروع میکنیم ولی اگر الان که دلایل ناراحتی ما رو میدونند باز هم بی محلی کردند که ما هم به همین بی محلی ادامه میدیم. میشه لطفا درخواست دوستی من رو بپذیرید؟
من با همسرم بیشتر صحبت کردم. و تصمیمی که گرفتیم اینه. الان دیگه خانواده اش میدونند ما از چی ناراحتیم. چون من با پیام هایی که دادم دلیل ناراحتیم رو گفتم. ظاهرا خواهرش هم به همسرم گفته ما قبول داریم که یه سری جاها کم کاری کردیم. ولی یه خانواده ایم و خوب نیست توی خانواده تا این حد دلخوری و کینه باشه. الان تصمیم من اینه که اگر خونه ما اومدند ما هم رابطه دوستانه باهاشون رو شروع میکنیم ولی اگر الان که دلایل ناراحتی ما رو میدونند باز هم بی محلی کردند که ما هم به همین بی محلی ادامه میدیم.
من با همسرم بیشتر صحبت کردم. و تصمیمی که گرفتیم اینه. الان دیگه خانواده اش میدونند ما از چی ناراحتیم. چون من با پیام هایی که دادم دلیل ناراحتیم رو گفتم. ظاهرا خواهرش هم به همسرم گفته ما قبول داریم که یه سری جاها کم کاری کردیم. ولی یه خانواده ایم و خوب نیست توی خانواده تا این حد دلخوری و کینه باشه. الان تصمیم من اینه که اگر خونه ما اومدند ما هم رابطه دوستانه باهاشون رو شروع میکنیم ولی اگر الان که دلایل ناراحتی ما رو میدونند باز هم بی محلی کردند که ما هم به همین بی محلی ادامه میدیم.
