منم نزدیک ۱۱ سالم بود یه آشنا که خیلی دوسش داشتم دست دازی میکرد بهم
بدتر از این میدونی چیه؟هی به پدر و مادرم میگفتم باورشون نمیشد میگفتن اون دوست داره تو اشتباه میکنی
تا اخرش با جیغ و گریه گفتم دیگه نذاشتن تنها بمونم باهاش
۱۳ سالمم بود پسر همسایمون میخواست اذیتم کنه میترسیدم تو راه پله گیرم بندازه همش خوف داشتم اول زنگ آیفون میزدم میگفتم مامانم بیاد تو راه پله بعد میرفتم بالا
یه وقتایی زنگ کار نمیکرد یکساعت اون پایین میموندم از ترس🥺
من اون آشنا رو بخشیدم حتی الان رفت و آمدم داریم چون فامیل خودم و همسرمه ولی فهمیدیم کلا جنسش کثیفه
اون پسر همسایمونم به دوتا پسر بچه تجاوز کرده بود دو نفری به دوتا بچه تجاوز کردن انقدر نفرینشون کردم🥺یکیشونو برق گرفت مرد
اون یکیم چندساله این شهر و اون شهر در به در شده