سلام بخاطر رابطه فامیلی نزدیک و احترام ب اون شخص واسطه ازدواج شدم یه دختر خانم متینی به ایشون معرفی کردم صفر تا صد کارا با خودم بود شاید گفتنش درست نباشه حتی ازجانب پسر شیرینی اینا گرفتم برای ملاقات اول خلاصه گذشت از هم خوششون اومد من دیگه واگذار کرده ب خودشون تا خانواده ها از هم شناخت پیدا کنن اگه اوکی بودن عقد کنن نشدن هم که کنار بکشن.. دیگه نه من زنگ زدم نه بی معرفت ها نه زنگ زدن.. شنیدم خواستگاری و ازمایش و خرید اینا همه انجام شده بی معرفتا ب من نگفتن خیلی دلم شکست ازشون عقدم داشتن که بخاطر فوت فامیل عروس عقب افتاد. عقدشون نزدیک احتمال میدم دعوتم کنن نمیدونم چیکار کنم خیلی ناراحتم ازشون
من دوست ندارم برم. میدونستن چقد ذوق این روزا رو داشتم خیلی دلم شکست ازشون
خدا اجرت بده
از بنده خدا توقع نداشته نباش
و سعی کن واسطه نشی
چون هیچکس قدر نمیدونه
خب عزیزم عقدشون دعوت میکنن دیگه
خودتم میگی به خودشون سپردی
لازم نبودع در جریان صد ماجرا باشین
شما دلی اینکارو انجام دادین بسپرین به خدا
اجرتون با خدا که دوتا جوون رو بهم معرفی کردین
ان شاا... که خوشبخت بشن
سخت نگیرین زندگی رو به کام خودتو تلخ نکنین ♥️
ن شلوغ نیست. خانواده دختره دلشون سوخت از طریقی به من پیغام دادن که حداقل من در جریان باشم فردا روزی شنیدم ناراحت نباشم من از خانواده داماد خیلی دلخورم اینطور بگم گل و شیرینی اشنایی اولیه هم با انتخاب من بود انقد بهم نزدیک بودیم
ادما موقع دعوا توقع دارن
موقع خوشی هیچی یادشون نمیاد
حالا این سری که معرف شدین
ولی کلا با اینکه کار خیری هس ولی تا میتونین دوری کنین
سر بی دردتونو دستمال نبندین
چون پس فردا روزی هرچی بشه از چشم شما میبینن و طلبشو دارن
انگار که مثلا همه رفتارای اون ادم به پای شماس و مسئولشی
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز