همین آدم رفت مسافرت من اصلا نمی دونستم زنگ زده بود بهم ساعت سه ظهر تابستون با لحن تند و عصبانيت که خواب بودین و بعد گفت سایز مانتو تون رو می خواستم خلاصه گذشت و بعد که اومد زنگ زد می خوام واست بیارم من منتظر بودم دیدم نیومد پيگيري نکردم بعد پیام داد که ببخشید من نتونستم بیام و به شوهرت بگو بیاد فلان جا ازم بگيره من گفتم شوهرم کاره تا دور وقت نمي تونه بیاد خودم بیام دوباره با لحن تند و عصبانیت گفت نه اصلا نیاین به هیچ وجه نیاین و من اصلا نمیارم
بعد چند وقت داد شوهرش ساعت یازده شب آورد در خونه مون
من خیلی ناراحت شدم اصلا نگاهش هم نکردم بخشیدم به یه نفر