چند سال پیش برای کاراموزی جایی میرفتم یه نفر اونجا بود که ب شدت ازش خوشم میومد و عاشقش شدم خب اون زمانا چون درگیر درس و کار بودم به خودم اصلا نمیرسیدم و اون اصلا توجهی بهم نداشت حالا خیلی به خودم میرسم و پیام داد که خیلی خوشگلتر شدی و میخواست بیشتر اشنا بشیم منم الکی گفتم ازدواج کردم ولی فکر کردم اگه همون زمان خوشش میومد چقدر بهتر بود ادم اگه هرچیزی رو تو زمان خودش داشته باشه چقدر قشنگتره من هیچ احساسی بهش نداشتم و کلا فراموشش کرده بودم
گاهی باید خندید بر غمی بی پایان. به فرزندان خود «حفظ کردن بعد از بدست آوردن» بیاموزید. « به آنهایی که قول ماندن دادند بگو تنها خداست که ماندگار است » ا خدایا شکرت💚
جاریمو بعد مدتها دیدم، انقدرررر لاغر شده بود که شوکه شدم! 😳
پرسیدم چی کار کرده تونسته اون لباس خوشگلشو بپوشه تازه دیدم همه چی هم میخوره!گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته عید نزدیکه و منم تصمیم گرفتم تغییر کنم. سریع از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم، تازه الان تخفیف هم دارن! 🎉
روزی سگی داشت در چمن علف میخورد. سگ ديگری از کنار چمن گذشت. چون اين منظره را ديد تعجب کرد و ايستاد. آخر هرگز نديده بود که سگ علف بخورد! ايستاد و با تعجب گفت: اوی ! تو کی هستی؟ چرا علف میخوری؟! سگی که علف میخورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت: من؟ من سگ قاسم خان هستم! سگ رهگذر پوزخندی زد و گفت: سگ حسابی! تو که علف میخوری؛ ديگه چرا سگ قاسم خان؟ اگر لااقل پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز يک چيزی؛ حالا که علف میخوری ديگه چرا سگ قاسم خان؟ سگ خودت باش... #زمستان بی بهار / ابراهیم یونسی