اون موقع ها که نامزد بودیم میترسید کسی مخمو بزنه یا از ازدواج منصرفم کنه😂🤦🏻♀️یمدت یکاری کرد قید دوستامو بزنم
غیرتشم برام خیلی عجیب بود
یادمه یه پسره هی گیر داده بود بهم نمیدونم چطور شمارمو پیدا کرده بود بهش گفتم اینم گفت تو باهاش قرار بزار بریم پیشش
ما رفتیم یارو فهمید تنها نیستم کلا جلو نیومد ولی ایشون ول نکرد تا جلو در خونه اشون رفت شیش جیبش پر چاقو پنجه بوکس بود
اخرش پدر پسره اومد گفت غلط کرد تو ببخش😂🤦🏻♀️