شوهرم با یکی از زنای فامیل دور که درحال طلاق گرفتن بود بهم خیانت کرد و اون زنه گفهه بود طلاق گرفتم کاملا ومهریم بخشیدم و بیا باهم اردواج کنیم،خلاصه که میخاستن من طلاق بگیرم و منم ب شوهرم گفتم میگیرم ولی ابروتون میبرم چون تمه فکر میکردن مشکل از شوهر زنه هست و زنه سالمه،منم ب خانواده زنه و شوهرش و مادرشوهرش گفتمکه عروستون داره اینطوری میکنه با زندگی و شوهر من و اینکه فقط با شوهرمنم نبود با خیلیا بود،الان شوهرم دیگه باهاش کات کرده و میگه دعا بهم داده بود و میخام زندگی کنم و طلاق نگیر یه بچه داریم،ولی این موضوع ک زنه باشوهرمه و ب خانواده شوهرش ک گفتم همه فهمیدن دیگه الان خیلی ناراحتم چون عشق مازبونزد همه بود و خیلی شرایط سخت پیش اومد و جدانشدیم از طرفیم حرصم کمتر شد که دختره نمیتونه مهریه بگیره و همه فهمیدن مشکل از خودشه.ولی دیگ سرافکنده شدم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.