2777
2789


سلام وقتتون بخیر من حدود نه ساله ازدواج کردم اسفند نود و پنج عقد کردیم  و شهریور  نود و شش هم عروسی کردیم بعد اینکه یکسال از ازدواجمون می‌گذشت موقعی شب از سر کار اومد ساعت سه صبح پیام براش اومد که نوشته بود آره تو با دوستت برو بیرون با من نرو منم شک کردم خواستم پرینت بگیرم مخالفت کرد ولی من به زور پرینت گرفتم فهمیدم باهم در ارتباط بودن و سر همین قضیه مهریه شو هم بخشید و من گفتم به شرطی زندگی میکنم باهات مهریه تو ببخشی و من زندگی کردم باهاش  در ضمن  دو سال اول ازدواجمون همسرم مشکل واژینیسموس داشت یعنی نمی تونستیم  رابطه واژینال داشته باشیم با هزار تا دکتر و مامان و متخصص بلاخره فهمیدم واژینیسموس داره

بعد گذشت دو سال از این خیانت همسر من رفتارای عجیبی داشت با گوشی کار میکرد می پرسید کی میری کلاس کی میای ساعت چند تموم میشه آمار میگرفت منم شک کردم بهش و رفتم از یه طریقی کنترلش کردم دیدم با یه آقایی در ارتباطه و همکارشه  این دفعه من پیاما رو می دیدم و خیلی شدیدتر و صمیمانه تر بود و حرف های به شدت مثبت هجده میزدن من با بابام در جریان گذاشتم و رفتیم مادر همسرم رو دیدیم و بهش گفتیم  فرداش رفتم دنبال همسرم و بهش گفتم ولی زد   زیرش و می گفت هیچی نبوده

خلاصه خانواده هامون  درگیر شدن و من رفتم تهران حدود سه ماه   که این مدت کلی گریه زاری و غلط کردم مامان و بابام هم راضی نبودن جدا شیم و با وساطت اونا دوباره برگشتم ولی این دفعه تعهد دیگه رو هم گرفتم ازش  اجرت المثل تصنیف اموال نفقه و نحله  اینا رو هم بخشید ما باهم زندگی کردیم و متاسفانه همسر من  بعد چهار سال باز با همکار دیگه ش حرف زد یعنی صوتی من دوباره کنترل کردم و فهمیدم خیلی راحت طرف با اسم کوچیک و جان  صداش میکرد همسر من بلاکش کرده بود و بهش گفت دیگه بلاک نیستی  اون طرف حرف میزد بیا خونمون چی میشه اینا بعد همسر من میگفت میخوای منو به کشتن بدی نه نمیخوام میدونست پیاماش کنترل میشه ولی صوتی رو نمیدونست که میشه من این وسط حرف زدناشو همسر من به دروغ میگفت آره همسرم زنگ زد گفت کجایی با کی حرف میزدی  در حالی که من اصلا زنگ نزدم یا میگفت شوهرم الان میاد در حالی که من رفته بودم کلاس و دو سه ساعت نمیتونستم برم خونه اخرش گفت میبوسمت اونم گفت باشه دیگه بعد این تلفن رابطه ما به هم ریخت و همسر من رلت خونه باباش الان هفت ماهه نیست و هر کی رو که فکرشو کنید فرستاده درستش کنه یا با من حرف بزنه من خیلی دوسش دارم ولی ازش زده شدم و حس من مثل قبلا نیست  من میخواستمش و چند بار رفتم خواستگاریش یا هزار بدبختی گرفتم جهیزیه رو هم کامل خودم گرفتم اون فقط ماشین لباسشویی و تلویزیون گرفت ماشین داشتم خونه داشتم همه چی از خودم بود و بابام کمکم کرده بود من هیچ مشکلی هم نداشتم نه رفیق بد نه مشروبی یا معتاد بودم نه دست بزن داشتم نه دعوا میکردم محبتم بهش میکردم از هر لحاظی سوپرایزای تولدی ولنتاین سالگرد ازدواج  وقتی هم که دست میزدم به سینه هاش هیچ میلی نداشت گیر میداد موقع رابطه هم آی درد دارم تمومش کن از رابطه زیاد راضی نبودم اون کم کاری میکرد نه من الان من دیگه اعتماد بهش ندارم هر جا بره شک دارم خونه مامان آرایشگاه لیزر بیرون اصلا هرجا میترسم دوباره تکرار کنه مشاوره هم زیاد رفتیم همسر من ضعیفه اعتماد به نفس نداره همش میخنده کلا خوشرو هست و نمیتونه نه بگه یا از خودش دفاع کنه از بچگی اینجوری بوده و مشاور هم گفت از لحاظ رفتاری مشکل داره و باید روی خودش کار کنه رو نه گفتن و مهارت ارتباط و چهارچوب چون از بچگی مشکل داشته ولی بعد مشاوره هم من قانع نشدن و تا حدودی قبل دارم نه صد درصد چون خودشم میخواسته که رفته با همکاراش  درسته مشکل داشته ولی قابل توجیح نیست من کارمم مشکل داشت اونموقع رستوران زدم به دلایل کرونا و اقتصادی جمع کردم بعد اون رفتم معلم آزاد آموزشگاه شدم بابام هم ماهیانه کمک میکرد آموزشگاه هم درس میدادم دو دانش آموز داشتم رسوندم به صد و پنجاه نفر صبح تا شب کلاس حتی پنجشنبه و جمعه ها هم کلاس میرفتم درامدم کم بود ولی تلاشمو میکردم ببخشید طولانی شد الان شما به من بگید چیکار کنم ؟ صبح و شب ذهنم درگیره به شدت افسرده شدم  حتی امتحان دانشگاه هم نتونستم بخونم نمیدونم میشه بهش اعتماد کرد؟ میشه دوباره زندگی کرد ؟ خودش میگه پشیمونم از اشتباهاتم و قبول دارم مشاوره هم پونزده جلسه رفته بهش تمرین داده و به گفته خودش میگه با هیچ مردی حرف نمیزنه مشاوره هم رفتیم گفت سه ماه همسرتو برگردون و باهم زندگی کنید روی هم کار کنید و مشاوره و درمان نیاز دارید یعنی ارزش داره سه ماه فرصت بدم ؟ من خیلی میترسم تو رو خدا کمکم کنید ممنون


ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   تعلیقی_بدبخت  |  5 ساعت پیش