من باهاشون همسایه هستم و وقتی جاریم اومد یه چیزایی برام سخت بود . چون مدام توی مقایسه بودم . ولی بعد یه مدت دیدم اونم زندگی خودشو داره با خیلی بالا پایینا که خدا رو شکر من ندارم دیگه بیخیالش شدم کار خودمو میکردم اونم سنش کمتر بود الان که چند سال گذشته و مادر شده اونم پخته تر شده اخلاقش بهتر شده مثل دوتا دوست شدیم دورادور ولی با محبت و احترام . میخوام بگم دنیا و ادما همیشه اینجور نمی مونن زود نمیشه همه رو قیچی کنی بندازی کنار
در مورد کار کردن و نکردن هم این هیچ ربطی به جاریت نداره شوهرت این حد رو با پدر و مادرش معلوم میکنه و این که همیشه والدین با یه بچه شون مانوس ترن . توی خانواده من هم با شوهر منه خدای نکرده بیماری بشه کسی فوت بشه برادر شوهرای دیگه ام هم میان ولی پدر و مادر میگن فلانی فلانی کجاست ؟ اون بیاد . اگر همسرتون بتونه این تعاول رو ایجاد کنه که از حق خانواده اش نزنه در این راه که خدمت به پدر و مادر عالیه ولی وقتی موفق نباشه در این کار اون وقت نارضایتی شما به جاست