2777
2789

حتی وقتی زنگ میزنه دلم نمیخاد جوابشو بدم نمیدونم مشکل از منه یا اون اما مادرم از بچگی تحقیرم کرده تفرقه زیاد منو برادرم گذاشته بشدت پسر دوسته کتک توهین مقایسه تحقیر تفرقه و... همیشه اعتماد بنفسمو نابود میکرد مثلا درسم خوب بود ی دفتر و وسایل فانتزی میخریدم میگف واسه چیته میخای دکتر مهندس بشی! یا همیشه با برادرم دوتایی مینشستن منو مسخره میکردن اون هرکاری میکرد هیچی نمیگ اما اگ من همونکارو میکردم منو میگرف ب باد کتک و تف و...پام پیچ خورد افتادم لنگ میزدم دردم میومد میگف درست راه برو دخترای مردم ب اون خوشگلی رو دست خونواده هاشون موندن انوقت تو فقط همینو کم داری لنگ بزنی همشم ۱۲ سالم بود اخرشم مجبورم کرد دوسال بعدش ازدواج کنم با کسی ک ازش خوشم نمیومد و ۱۰ سال ازم بزرگتر بود و با خونوادش تو ی خونه زندگی میکرد ولی الان کلی هوای خاهرمو دارن ، راستش خودش خیلی از طرف خونوادش عذاب کشیده طوری ک همه برادرش وکیل و دکتر و... اما خودش حتی کلاس اولم مادرش اجازه نداد بره بعدا ک ازدواح کرد رف نهضت یاد گرف در حد خوندن نوشتن یا همیشه تحقیرش میکردن و پدرمو نمیخاست مجبورش کردن ک باهاش ازدواج کنه ی پدرمم اصلا احتزام نمیزاره مسخرش میکنه جلو ما و بهش بی احترامی میکنه و اصلا بهش‌توجه و محبت نمیکنه پدرم همیشه شاکیه ازش ، نمیدونم چیکار کنم با این همه الان ک متاهلم دلسوزی میکنه و با بچه هام خیلی خوبه و دوران بارداری کمک میده و ...اما دلم باهاش صاف نیس خاهرم میگه هرچی باشه مادره و دلسوزه و  پشیمونه از کاراش ، یجایی هم خوندم نوشته بود تورا ب زخمی ک داری میبخشم ی همچین چیزی مادرم خودش اینطوری بدون محبت و ...بزرگ شده و عذاب دیده ولی بنظرتون کسی ک مورد ظلم واقع میشه حق داره ظلم کنه؟!

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

منم یه مادرم و تو زندگیم کلی سختی کشیدم... 


ولی حتی نزاشتم یه لحظه بچه هام متوجه غمای تو دلم بشن چه برسه بخوام رو سر اونا خالی کنم

می دونی سخت از انتظار چیه؟  انتظاریه که می دونی پایان نداره....

من نمیبخشم الان بابام بعد ازدواجم دلتنگ میشه گریه می‌کنه میگه آدرس خونتو بده از دور بیام نگات کنم

شدم همون سنگ دلی که خودش بود 

بنظرم ذات عوض نمیشه اگه مجرد بودی شک نکن اذیتاش ادامه داشت 

یا دیدم خیلی از آدمای بد ذات میمیرن همه دلسوزی بی منطق میکنن نگران نباشید اینا هنوز همونن فقط از بعد جسمانی خارج شدن 


زندگیمو تباه کرده
هرچی که کشیدمو میکشم بخاطر وجود اونه
و مادری که حتی قصد جونمم کرده و چندین و چند بار قسر در رفتم
اونم فقط بخاطر یه بحث یا مخالفتم

جوری که الان فقط صبر میکنمو تحمل نزدیک به یکساله بعد از اخرین بار که نزدیک بود زیر دستش خفه بشم یه کلمه ام باهاش حرف نزدمو نمیزنم و همیشه ارزوی مرگشو داشتم اما جدیدا دیگه این ارزو رو نمیکنم
به جاش ارزو میکنم که خودم به زندگی برسم
اون باید صد سال زنده باشه
تا تاوان پس بده
خدا هست خدا میبینه
حق مادری گه سهله به گردنم نداره هیچ
به دنیا اوردنمو از دماغمم دراورده
اگه خدا بیاد قضاوت کنه ی دنیا بهم بدهکاره چه برسه به اینکه بخوام بهش مدیون باشم مثلا
در کل بخوام بگم از چهار سالگیم تا حالا بی مادری کشیدم همون موقم دستو صورتمو سوزوند الانشم رو دستم یه جا مونده ازشون و اگه بپرسید چرا بخاطر این بود که عادت جویدن انگشتمو ترک نمیکردم و تنها خاطره ای که از چهار سالگیم دارم و اولین خاطره ی زندگیم روزیه که با سیخ داغ سوزوندم
اما حالا
 حالا در استانه ی رفتنم

رفتن از زندگیی که هیچوقت نداشتم و ساختن یه زندگی جدید تک و تنها فقط برا ی خودم
و سال دیگه اینموقع
اگه خیلی بخوام بهش توجه کنم
ی تف میندازم تو صورتش و بس...


و تو خواهی خندید؛ درست در جایی، که گریه کرده بودی :)

منم یه مادرم و تو زندگیم کلی سختی کشیدم... ولی حتی نزاشتم یه لحظه بچه هام متوجه غمای تو دلم بشن چه ب ...

خدا حفظت کنه واسه بچه هات

همیشه ارزوم بود این مادرم نبو ارزوم بود ی مادر آگاه بامحبت دلسوز و.. داشتم تو حسرتش سوختم 

چرا عزیزم باهاس حرف بزنمنم مادرمو دوست ندارم ولی دلم براش میسوزهفقط مادر تو سالم بودولی مادر من یکم ...

مال منم اعصاب داره هم افسرده اس هم پرخاشگره بی حوصلس وسواس داره و استرس ک همشو ب من انتقال داده

حسرتایی ک تو دلش موندن رو دل منم گذاشت

یبار گفت من از مادرم متنفرم دلم میخاد با همیت دستام خفش کنم و بکشمش 

اما من میخام این زنجیره شوم رو متوقف کنم انشالله خدا هم کمک حالم بشه

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792