منو همسرم امروز باهم حرف میزدیم و واقعا به این نتیجه رسیدیم تو این ۱۰ سال زندگی هیییییچ هییییچ حمایتی از سمت خانواده ها نشدیم حتی تو کوچیکترین موردا مثلا بچه رو تحویل بگیرن من امتحان داشتم اصلا نه مامان من نه همسرم تحویل نمیگرفتن و امتحانا شوهرم بنده خدا مرخصی ساعتی میومد کنار بچه یا حتی تو مریضی و هزار تا مشکل دیگه حتی یه دکتر رفتن که بتونم با خیال راحت بچه رو بزارم پیش مامانم برم
جاریمو بعد مدتها دیدم، انقدرررر لاغر شده بود که شوکه شدم! 😳
پرسیدم چی کار کرده تونسته اون لباس خوشگلشو بپوشه تازه دیدم همه چی هم میخوره!گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته عید نزدیکه و منم تصمیم گرفتم تغییر کنم. سریع از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم، تازه الان تخفیف هم دارن! 🎉
الان باردارم حتی جرات ندارم بگم هوس غذایی کردم برام درست کن چون بعدش اینقدر غر میزنه مامانم که وای خسته شدم دستم درده پام درده میخوام برم بازار خونه همسایه تو کوچه بشینم که خدا شاهده غذا برام زهر میشه ولی زنداداشم هرروز اونجاست و با جون و دل براش غذا درست میکنه چون کلا مامانم پسر دوسته
الان باردارم حتی جرات ندارم بگم هوس غذایی کردم برام درست کن چون بعدش اینقدر غر میزنه مامانم که وای خ ...
خواهر من یک بار تو این ۱۰سالی که ازدواج کرده داشت میرفت خونه مادرم گفت مامان شامی درست کن مادر من و میگی زنگ زد به من حق ندارین دیگه به من بگید چی درست کنم خسته شدم از پا افتادم
عوضش شمام براشون جبران کنید... ما که برناممون برای خونواده همسرم همین شده... روز پیری دارن روز نیاز ...
خدا شاهده همیشه هم اولین نفر به ما زنگ میزنن و ما سریع انجام میدیم ولی امشب خیلی دل هر دومون گرفته بود منکه گریه کردم دوهفتست نرفتم خونه مامانم امروز رفتم همش غر زد سرشو بست پاشو هی کرم میمالید یه ساعت نشستم گفتم من دیگه میرم گفت باشه برو منم میخوام اماده شم برم خونه همسایه
خواهر من یک بار تو این ۱۰سالی که ازدواج کرده داشت میرفت خونه مادرم گفت مامان شامی درست کن مادر من و ...
حالا مامان من خودش حمایت صد از طرف مامان بزرگم میشه همیشه طوری که مارو میزاشت پیشش و میرفت مسافرت دور دور ولی ما حق نداریم اعتراض کنیم خیلی امشب دلم گرفته خیییییلی زیاد یعنی کافیه یه روز زنگ نزنم حالشو نپرسم دیکه روز بعد اصلا جواب گوشی نمیده
حالا مامان من خودش حمایت صد از طرف مامان بزرگم میشه همیشه طوری که مارو میزاشت پیشش و میرفت مسافرت د ...
حالا خوبه مادر تو زن داداش و پسرش و چسبیده مادر من فقط دو تا دختر داره که اصلا راضی نیست همش میگه خدا بهم پسر نداده که مراقبم باشه همه اون مادرای پسر دار و یه جور با حسرت نگاه میکنه که نگو میگه شماها فقط من و خسته میکنید