خانوما شوهرم از سرشب با من سنگین بود حالا یهو گفت یه بار بهم پیشنهاد شذع ببرم تا شمال۵تومن هم میدن، منم گفتم ماهم میایم اونم گفت نمیرم حس کردم مشکوکه حالا اومده خونه میگه نخام باتو زندگی بکنم چی؟ انقدر حرصم گرفت و بهم برخورد ولی نمیزارم تنها بره چون تو گذشته ازادش گذاشتم شورش دراورد، الانم گفت پس نمیرم اگر شد باهم میریم اینجوری بشینونین سرجاش این مردای نکبت رو