خودم
همه فامیل خودم و فامیل همسرم و دوست های همسرم آرزوی زندگی منو داشتند و واقعا هم خوشبخت بودم و حس خوشبختی داشتم
همه تو حسرت زندگی من بودند
دو تا خواهر شوهر خوشگل و داف مجرد بزرگ تر از خودم داشتم که توی ۴۵ سالگی هنوز مجردند و من ۲۰ ساله بودم ازدواج کردم
نظر مادر همسرم این بود که خوشگلا شانس دارند واسه همین من این قدر خوشبختم
اما ۱۵ سال بدترین بلاها رو سرم آوردند به خاطر حسادت شون
و من بالأخره طلاق گرفتم و خودم رو از شرشون راحت کردم
و الان هم حس خوشبختی دارم