خیلی نسبت به رئیسم حس نفرت دارم همش نفرینش میکنم و از خدا میخوام همین طور که من رو در به در کرده

وقتی بهش فکر میکنم چقدر در حق من بی انصافی کرده نمی بخشمش. تو این دو سالی که براش کار کردم خیلی در به درم کرده. منظورم رئیس پرستاری بیمارستان هست. دو سال کار کردم براش سه بار بخش من رو عوض کرده و من رو مسخره همه تو بیمارستان کرده. وقتی تو شلوغی اورژانس شیفت سنگین خارج از حد توانم میدادم و همیشه مریض بودم بارها بهش گفتم من رو ببر آی سی یو و سی سی یو. جا به جام نکرد. ولی می دیدم دو تا نیروی جدید برد تو اون بخش ها. بهش گفتم چرا من رو نبردی دلایل بی خود برام آورد. وقتی که طرحم داشت تموم می شد چهار ماه به پایانش مونده بود رئیس بیمارستان دستور داد بعضی نیروها جا به جا بشن. که من رو برد ای سی یو. بهش گفتم من طرحم تمومه. برای چهار ماه بخشم عوض نکن دیگه الان ارزشی نداره. چهار ماه دیگه بذار کنار همکارهام که بهشون عادت کردم باشم. قبول نکرد. من رو جا به جا کرد. رفتم ای سی یو کلی به این بخش عادت کردم و علاقه مند شدم. بعد دوباره بخشم عوض کرده اورده من رو ی بخش خیلی بی خود. به این دلیل که یکی از نیروهای این بخش رو فرستاده سی سی یو. من هیچ وقت حلالش نمیکنم. بارها با سرپرستارم رفتم پیشش و سرپرستارم وساطت کرد که نیروی خوب من هست جا به جاش نکن تو شرایطی که خودم نیرو میخوام ولی قبول نکرد. هر روز میگم خدایا همین طور که من رو در به در کرده در به درش کن. خیلی ازش نفرت دارم.