هیچ محبتی تو قلبم نمونده
نه علاقه ای نه انگیزه ایی
ازش نفرت دارم خواستم طلاق بگیرم پدرش نذاشت
پدر لعنتیش
برگشتم سرخونه ام ولی انگار روحم مرده هیچ عشقی نیست
هیچ گرمی نیست نمیدونم تاکی دووم میارم بازم
اکه این بار بازم دعوا بالا گرفت مستقیم میرم مهریه اجرامیزارم