داستانش تو تایپک قبل هست
دیروز واقعا بخاطر رفتار مادرشوهرم اعصبی شدم سر نامزدم خالی کردم،اونم اعصبی شد با مادرش و داداشش بحث کرد قرار شد شب بیاد خونه ما بمونه
منم عذاب وجدان گرفتم اومدم خونه مادرشوهرم که سوتفاهم رو حل کنم میدونم کار احمقانه ای کردم،اومدم حرف زدم با مادرشوهرم متقاعدش کردم اصرار کرد شب بمونم که مهدی ام بیاد زنگ زدم بهش گفتم ببینید چی گفته😐