2777
2789
عنوان

بیاین کمک لطفا

46 بازدید | 5 پست

بچها خواهش میکنم اول خودتون جا من بزارید بعد ...

من فرزند اخر خانوادم هستم خیلییی هر چی خواستم در اختیارم بوده با این حال دختر لوس و بی مزه ای نبودم و فوق العاده قدر شناس هستم من موقع ازدواجم مامان خیلی جهزیه خوبی بهم داد خیلی . خواهرم بچه اول خانواده هست و هیچی کم نداشت او هم به نسبت خودش تو اون زمان مامانم خوب بهش جهزیه داد .ولی اون تایم همش ب مامانم میگفت تو زیاد داری جهزیه میدی چرا و .... ک یکبار من شدید عصبانی شدم ک دیگ بیخیال شد چون خیلی تکرار میکرد شوهر من اول شغلش ازاد بود بعد اینکه بچم بدنیا اومد شوهرم سر کار دولتی رفت شوهر خواهرم اولش ارتشی بود و خیلییی بهشون میرسیدن ولی در اومد از کارش الان تاکسی داره ‌از طرفی هم یکسری مشکلات تو زندگی خواهرم ب مرور ایجاد شده کلا خواهرم از لحاط پوشش زمین تا اسمون فرق کرده و پدر و مادرم ناراحتن ولی بهش چیزی نمیگن یکبارم ک برادرم گفت ناراحت شد گفت بقییه نگاه نکنن با این حال من عاشق خواهرمم و خیلی دوسش دارم بود تا چند وقت پیش اومده بود خونمون من شهر دورم ب همسرم گفتم ابجی ببر فلان جا تو ماشین با هم حرف زدن خیلی چیزایی ک شاید من پیشش فقط درد و دل کرده بودم و همه ب شوهرم گفت و بهش گفته خیلی داری به )اسممو نمیگم ولی مثلا زهرا) رو میدی چرا ماموریت میری میاریش یش مامان و بابا و چرا فلان جا مامانت این حرف زد جلو زهرا تو رو مامانت در اومدی و ..... خیلی چیزا گفته و وقتی شوهرم بعد رفتن ابجیم اومد نشست باهام حرف زد من واقعا برگام ریخت ک اینا چرا گفته فکر نکرد یوقت زندگیم خراب بشه اهان ب شوهرم گفته زهرا هر چی سمت خانوادت پیش میاد میا اینطرف ب ماها میگ و.... خیلی شوهرم واقعا ادمه ک با این چیزایی ک شنیده نیومده بزنه تو گوشم .میگم هدفش چی بوده . چرا من حرف خواهرانه پیشت زومک کمکم کنی اومدی گزاشتی دامن شوهرم چرا چیزایی ک لازمم نبوده نشستی گفتی از طرفیم یکبار ب خودم یکبار ب مامانم گفته بود من ب زندگی زهرا حسودیم میش در صورتیکه زندگش از من خیلی بهتره فقط الان یکسالی هست یکم با شوهرش سرد شدن با هم  بنطرتون الان من برم به خواهرم بگم ک دلیلش چی بوده و... از یک طرفم دوسش دارم و همسرم گفته ب خواهرت حس خوبی ندارم لاید ارتباططتو کم کنی نمیدونم چیکار کنم .خواهرم اومد یکم بهم گفت ک داشتم با شوهرت حرف میزدم یکزرش گفت ولی چیزایی ک ب همسرم گفته بود نگفت ادامه حرفشم چون شوهرم وارد خونه شد نزد . حس خیلی بدیه ک کسی دوسش داری هم ذهنیتت خراب بشه و هم بخای بزاریش کنار هم زندگیتو دوست داشته باشی و نزاری بهم بخوره خونمون تقریبا خوب میا ولی با این اتفاقا دوست ندارم حالا حالا بیا همش میپیچونمش 

تعداد رای : 3
نظرسنجی
چیکار کنم
1
33%
کمکم کنید
2
66%

یکسال پیش هیچ امیدی نداشتم، همه روش ها رو امتحان کردم تا اینکه بعد از کلی درد کشیدن از طریق ویزیت آنلاین و کاملاً رایگان با تیم دکتر گلشنی آشنا شدم. خودم قوزپشتی و کمردرد داشتم و دختر بزرگم پای پرانتزی و کف پای صاف داشت که همه شون کاملاً آنلاین با کمک متخصص برطرف شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون دردهایی در زانو، گردن یا کمر دارید یاحتی ناهنجاری هایی مثل گودی کمر و  پای ضربدری دارید قبل از هر کاری با زدن روی این لینک یه نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص دریافت کنید.

خریت کردم میدونی گفتم اعصابش از زندگیش بهم ریخته هست اومده یکم بهش خوش بگزره مامتنم کلی دعوام کرد از طرفی همسرمم همیشه میگ خواهرت میا هعی ب من نگو ببرش اینجا و اونجا اگ خواستیم جایی بریم همه با هم میریم 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز