آیا شما دچار روز مرگی نمیشید

چرا خیلی زیاد

یبار تو دلم خودم ب خودم اعتراض کردم اه چیه دچار روزمرگی شدم همش کارای تکراری 

 خدا یکککککککککک بلاهایی سرم اورد ک روزی هزار بار گفتم  همون روزمرگی رو قربون بسه🤦😩

نه والا 

الان در حواب ناز بودم پسرم نق زد 

پا شدم دیدم جاشو خیس کرده حساااابی سورپرایز شدم از روزمرگی دراومدم 😭

واقعا..منم میگم بیخبری خوش خبری،شکر میکنم...فک میکنم خدا اصلا خوشش نمیاد غر غر کنم

ایکاش توخونه ای جدااز پدرمادرم بودم همیشه آرزو داشتم وقتی شوهرمیکنم ازشون دورباشم. اما شوهرم خیلی ازنظرمالی وضع بدیه و ما طبقه بالای پدرم میشینیم. و من هرروز مجبورم غذاشونو بذارم هرروز بفکر اونا باشم ک تنها نمونن. هرروز بفکرشون باشم بیرون ببرمشون. تنها نمونن. اما خاهرامو برادرام کلا بیخیالشونن چون خونشون دوره.

ما بچه دار نمیشیم. و همشون میگن تو ک بچه نداری خب وقتت زیاده. اما من دوس داشتم مثل اونا دوربودم ک ساعتها توخونه خودم تنهابودم.

عزیزم.سعی کن وضع مالیتونو بهتر کنید الان چون اجاره نمی‌دید فقط پس انداز کن که بتونید ازونجا دبیاید .هیچی آرامش بخش تر ازین نیس که آدم توخونه خودش باشه واختیارش زندگیش دست خودش باشه

اره دقیقا. 

پس انداز کردیمو تونستیم یه سورن صفر بخریم. اما من میگم بفروشیم یه ماشین ارزونتر بخریمو بقیشم طلا بخریم . شوهرم میگه نه همینو سوارشیم. موندم چی کنم. ازطرفی با سورن هم نمیشه خونه خرید.اجاره خونه ها هم ک خیلی زیادن.

چرا

دلم میخواد یه راه فراری وجود داشت از خونه میزدم بیرون 

شما خودت داری برا خودت وظیفه میترشی والا من بچه خودمم هرروز نمیبرم بیرون.

لطف مکرر میشه وظیفه مسلم.

الان از دلسوزیه ولی بعد همه طلبکارت میشن.

پدر مادر بی اندازه عزیزن و احترامشون وظیییفه ماست،ولی اندازه نگهدار که اندازه نکوست.