بعد جالبه بعد مرگش برادرش زنگ زده بود به همسایمون که واسطه ی ازدواجمون بود گفته بود بگو بیاد مراسم نرفتم پشت سرم گفته بودن سیاست نداشته یعنی این همه هم خودش بهم تهمت زنا زد هم شوهرش گفت تو آدم نیستی هم شوهرم عین مربای آلو گذاشت هر کاری خواست مادرش باهام کرد هیچی نگفت بازم با پررویی تمام ازم انتظار داشتن