واقعا احساس میکنم دلم میخاد ازدواج کنم اما فعلا شرایطش نیست اصلا الان نمیتونم کلی مشکلات دارم
ولی دلم یه آدم امن یه پسر خوب یه زندگی اروم میخاد یه کسیو میخاد که بعد این همه بلا و مصیبت منو با دنیا عوض نکنه و عاشق و دیوونم باشه
منم بی نهایت دوسش داشته باشم
اشپزخونه قشنگ و نازم که اولین غذاهامو توش درست کنم مثلا برای آقامون املت درست کنم ( اون تایپیک املت) شام یا صبحانه نیمرو براش درست کنم دست بکشم رو موهاش و همو بغل بگیریم بعدش بره سرکار اتاق گرمم تخت دونفرم پذیرایی زیبام با مبلای قشنگم تلویزیون خودم
راستی براش ناهار درست کردم که از سرکار برگشت بخوره قربون چشاش و موهای فرش (مثلا کراشم شوهرمه ) الهی من به فداش شب براش سالاد ماکارانی درست کنم دیگه غذا بلد نیستم مطمعنم عاشقش میشه
مررررررد من قهرمان من