با کوچیکترین بحث بگه پاشو گمشو بیرون از خونم پاشو برو
حتی یبار تو دعوامون مادرمو کشید وسط هی جلو مادرم میگفت پاشو برو بیرون ناراحتی از مشکلات برو... به مادرمم میگفت دخترتو ببر نمیخوام دیگه
هی به زبون خودشون میگفت سیکتیر کن
راستش دیگه نتونستم تحمل کنم و اومدم خونه مادرم بعد از تحمل همه ی بدبختی هاش حتی کتک میخوردم جلو بچم قهر نکردم ، فهمیدم زنمیارن محل کارشون دعوا کردم ولی موندم خونم
دیگه کشش نداشتم این همه تحقیرو و اومدم بیرون از خونش