طبقه پایین ما هستن
از وقتی از سرکار میرسه فقط فحش فقط بحث آخرشم کتک میزنه
چند بار من خودم رفتم پایین پادرمیانی کردم
اونقدر مظلومه زنش
داداشم خیلی حیوونه خیلی
نمیدونم مشکلش چیه ولی دیگه آنشب که صدای کتک زدن اوند دسته تی رو برداشتم رفتم پایین اونقدر عصبانی بودم یکی محکم کوبوندم کمرش اما واقعیت ترسیدم بیوفته جونم عقب کشیدم گفتم مگه مریضی مشکلت چیه هااان چرا اذیت میکنی
دیدن طفلی زنداداشم مثل ابر بهار شروع کرد گریه کردن