میدونم شما فقط عاشق بحث خواهر شوهر خیانت این چیزایین ولی مشکل من بدتر از ایناست
پدرمادرم جدا شدن ( بخاطر اعتیاد و بددلی و دست بزن و فحاشی و بیکاری بابام) مادرم به پامموند تا ازدواج کردم ۱۸ سالم شد ازدواج کرد پدرم اعتیادش اوج گرفت .چندسال به بدترین شکل زندگی کرد ولی همیشه پاک موند:)
تک فرزندم. ارث پدرشو دادن بابام گفت میخوام نزدیک خودت زندگی کنم ببرم بوشهر پیش خودت ( زادگاه خودمون خوزستانن ) شوهرم میدونه ممکنه بابام خوب بشه بیاد نزدیکم زورش میاد هی میگه شهر خودتون خونه بگیر براش. من اگه شهر خودمون خونه بگیرم دوباره اعتیاد پیدا میکنه ( الان کمپه و افسردگی شدید داره میگه با پولام بنام خودت برام خونه بگیر ط) شوهر مفت خورم مثل مادرش چشمش دنبال اموال بقیه است. گفت خونه بگیری برات بنام تو بکام بابات چقدر پررو. خیلی تنهام خیلی حالم بده
خانواده پدرم اذیتم کردن چندین روز خون جیگر خوردن تا پول رو بفرستم میخوام بابام نزدیک خودم باشه. اگه بعد از کمپ خوب شد ترک کرد رفت سرکار ک رفت اگه بخواد روسیاهم بکنه انقدر بخاطرش جلو همه وایسادم بخدا واسه همیشه میزارمش کنار
خیلی بدبختم اینا خلاصه دااصلا به شوهرم مربوط نیست
چون پدر با پول خودش میخواد بیاد
اصلا سربارر ما نیست. نمیدونم چرا حسادت میکنهستان استتک فرزندم بجز من هیچکسو نداره واسه همین میخوام بیارمش نزدیک خودم .
با پول خودش اصلا سربار ما نیستمن اگه خوزستان خونه بگیرم براش ۱۰۰ درصد برمیگرده به همون افسردگی تنهایی و اعتیاد شدیدتر از قبل......
اگه نزدیک خودم برایش خونه نگیرم پشیمون میشم عذاب وجدان میگیرم چون خودش میخواد نزدیک من باشه خسته شده از اعتیاد و زندگی بد ...
میبرمش پیش خودم ای کاش سالم بشه. وگرنه مرگ برام عروسیه