از اول بهش گفتم دوستت دارم ولی ازدواج نه.چون وضع مالیش خوب نبود. انقدددررر توو گوشم خوند خوند انقدر محبت کرد انقدر خوب بود که خام شدم.
هر موقع بهش گفتم نمیخوام گفت یه بلایی سر خودم میارم من بعد از تو زندگی ندارم. تو همه امید من توو این دنیایی.بهم فرصت بده.
سر یک ماه توو عجله و دور تند اومد خاستگاری و زود عقد کردیم خودمم نفهمیدم چی شد.
از گل نازکتر بهم نمیگه. توی این یکسال نذاشته خم به ابروم بیارم اگه صد تومن توو جیبش باشه صدو پنجاه تومنشو میده برای من که حالم خوب باشه. ولی وضع مالی خیلییی معمولی.
این اون زندگی نبود که دلم میخواست.
خاستگار بسیار پولدار داشتم ولی فاصله سنی زیاد بود و به اندازه شوهرم خوش اخلاق نبود.
این همه توجهش همه زندگیش منم. بارهاااا خواستم بگم نمیخوام ادامه بدم انگار بهش الهام میشه با کلام و عمل پر از عشقش دهن لعنتیمو میبنده. الهی بمیرم برا دلش. از سمت من ازار میبینه و هیچی نمیگه.
همش دارم مقایسه میکنم زندگیه الانمو با زندگی ک قرار بود با خاستگار پولدارم داشته باشم. چه خونه و زندگی ای چه خانواده ای. تورو خدا سرزنشم نکنید فقط یه چیزی بگید دلم اروم بگیره خواهش میکنم ازتون😞