مادر شوهرم تنها اومده بود خونه ما سر یه موضوعی با هم صحبت میکردیم که یکم حرفمون شد البته من همیشه سعی میکنم با احترام باهاش صحبت کنم نمیدونم چی شد که یه مقداری حرفمون شد
من تو آشپزخونه بودم مادرشوهرم هم اونجا بود یه لحظه با عصبانیت برگشتم عقب نفهمیدم مادرشوهرم پشتم ایستاده ، بهش برخورد کردم دستش محکم کوبیده شد به کابینت
خیلی ازم ناراحت شد فکر کرد عمدی بوده هیچی نگفت رفت خونشون طبقه پایین
خاک تو سرم حالا چیکار کنم مادر شوهرم خیلی با من مهربونه با من مثل دختر خودش رفتار کرده همیشه
عزیزم خب برو از دلش دربیار مثلا شیرینی کوچیک گلی چیزی بگیر حتی شده از باغچه
تو هر برنامه ی اجتماعیمی رم مسدود می شم
خودمم نیاز دارم با آدما حرف بزنم
میتونی معذرت خواهی کنی و بگی از قصد نبوده
یه شاخه گل بگیر یه کیکی هم بپز
برو حریان رو بگو براش
همینجور که گفتی بری ما
با یه غذایی گلی چیزی برو خونشون توضیح بده
هیچ چیز مثل حرف زدن مشکل آدما رو حل نمی‌کنه. تلنبار بشه خدای نکرده رابطتون خراب میشه
یه بشقاب غذا یا یه چیزی ببر پایین خونش بگو مادر جان عمدی نبود و اینا
برو بگو غیر عمد بوده و عذرخواهی کن
برو دنبالش بگو دستت چیزی نشده معذرت خواهیم بکن بگو ندیدم
