ما مغازه فست فودی داریم تازه راه انداختیم بعد من چند وقتی کمک مامان بابام بودم بدون هیچ هزینه ای حتی اوضاع عیدم شهر ما خیلی شلوغ میشه من از ساعت ۷ صبح تا۴شب همینجور داشتم کار میکردم ک دیگ. کمر درد و گردن درد گرفتم ک بخدا الان نمیتونم درس بخونم ااین همه من کار کردم بدون هیچ هزینه و حقوقی حتی این چند روز من از امتحانام زدم رفتم کمکشون امروز امتحان زیست داشتیم من نرفتم امتحان بدم چرا چون وقت نکردم بخونم و همش کمکشون بودم بخدا وظیفمه کمک کنما ولی زورم میاد چرا ؟؟ چون من وقتی از مامانم کوچیک ترین چیزارو درخواست میکنم حتی خورد و خوراک همش میگه ندارم بخدا فقط واسه من اینجوریه میلیون میلیون میده ب داداشم اون یکی داداشم اومد چند روز پیششون کار کرد چند میلیون میخوام بهش بدن فقط چهار روز اومد کمکشون ولی من این همه کمکشون کردم از درس و زندگیم زدم اصلا ب چشمشون نمیاد امروز رفتیم عینک مطالعه بگیرم اینقدر مامانم گفت ندارم و اخماشو کشیده بود تو هم ک ذوقم کور شد گریم گرفت گفتم نمیخوام
الآنم میخوان نیرو بگیرن خدا تومن میخوان همینجوری بهش کمک کنن ب جز حقوقش چرا چون خانمه طلاق گرفته وضعش خوب نیست زورم میگیرهه از من میزنن ب بقیه کمک میکنن تا میرسن ب من همش میگن نداریم من جرعت ندارم بگم لباس میخوام یا تنقلات شاید بخرنا ولی یکسال بعدش و با کلی اخم و تخم و ندارم و دستم نمیرسه خسته شدم دلم میخواد کار کنم ولی سنم کمه