چون زیاد تاپیک خیانت میبنم اینجا گفتم تعریف کنم براتون
یه مورد داشتیم تو آشناها آقایی که تحصیلکرده بود و مقام بالایی هم داشت چندین سال پیش با دختر عمه ش به همسرش (که خودش به دختر عمه ش ترجیحش داده بود بخاطر زیباییش)خیانت میکرد در حدی که میخواست ازدواج دوم بکنه و گفته بود وضع مالیم خوبه اون زنم باشه چون مادر ۳ تا بچه مه نگهش میدارم که بچه هام بی مادر نشن این یکی هم میخوام چون خوشگل و خوشتیپه بشه زن بزم و مجلسم اینور اونور میرم کلاسش بالاست و تحصیلکرده و...
خب مادر آقا اجازه نداد که زن دوم بگیره و پشت عروسش رو گرفت
سایه ی این خیانت همیشه روی این زندگی بود چون کم و بیش شوهره و دختر عمه جان ارتباط داشتن با هم بخاطر فامیل بودن و همیشه خانمش شاهد عشق بازی های راه دورشون بود چون خانمه خیانتکار تشریف برده بودن آمریکا برای زندگی و اونجا ازدواج کردن وبعد طلاق گرفتن و...
من میدیدم خانمه چقدر از خیانت شوهرش همیشه غصه میخوردهمیشه تو ذهنش بود و در موردش حرف میزد اما اجبارا به زندگی ادامه میداد آخر سر هم بنده خدا سرطان پیشرفته گرفت و در نهایت بعد از دوسه ماه فوت کرد. آقا هم الان با دختر عمه جان ازدواج کرده و خوش و خرم با هم زندگی میکنند کل اموالشون هم به اسمش کردن و هیچی هنوز به بچه هاش نداده و بچه هاش معتقدن که چیزی براش باقی نمونده که بخواد بده به اونا...
اینو گفتم که اون شوهر آشغال بدرد نخوری که بهتون خیانت میکنه رو مثل یه دندون فاسد بکشید بندازید دور این همه خودتون رو عذاب ندین که عاقبتش از بین رفتن خودتونه.