شهر غریب بودن خیلی سخته من خواهرم پیش خونواده هست هر وقت خیلی کار داشت میفرستادشون پیش مادرم اما من در حال دیوانه شدن هم باشم فقط خودمم خانواده شوهرم نیستن که ده دقیقه لااقل پیش اونا بزارم
دلم میخواد شوهرم و بچمو حداقل ۱هفته نبینم
مسئولیت نداشته باشم
برا خودم باشم
من خستم
نابودم
پسر منم دو روز قبل شب یلدا مریض شد خوب شده بود باز از دیروز دوباره تب و سرفه و آبریزش بینی شروع شد
شوهرم با خواهراش و مامانش رفتن خرید و دکتر
منم دوست داشتم برم یه هوایی بخورم بخاطر بچم نرفتم دلم گرفته
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
53 ثانیه پیش
54 ثانیه پیش
54 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز