بخاطر آسیب هایی ک مادرم بهم زده اضطراب زیاد و مزمن دارم
سر هرچیز کوچکی عذابم میده بی منطق و لجبازه بزور زندگی منو ب خودش وصل کرده
نمیزاره مستقل بشم آبرومو جلو بقیه میبره راحت تهمت میزنه دروغ میگ
جلو خودم تهدیدم کرده ب تهمت زدن
مثلا گفت اگ از شوهرت جدا نشی ب همه میگم هردوتون کلاه .بر.دارین
یا گفت اگجدا نشی کاری میکنم پدر مادر خواهر برادر واست نمونه
گقتم بابا رو ک سکته دادی بقیه هم روش انگار ندارم
وقتی تسلیم نمیشم بدتر میکنه ب هر وسیله ممکن لهم کرده
دیگ بریدم
حالم خ بده
مشاور رفتم گفت فرار کن دیگ برنگرد پیشش
گفتم تهمت زنا میزنه گفت بزنه مهم نیس جونت بردار برو
پیش همه خار و خفیفم کرده پیش زن داداشام بدگویی ام کرده دختر داداشم بهم توهین کرد قبلش باهام خوب بود
دوتا خواهرام لنگه مامانمن
یکی هفت خط دورو بی آبرو از مامانم بدتره باهاش قطع رابطه ام
دومی هم عقده ای زورگو عین مامانم ولی پول و شغل داره مامانم باهاش خوبه بخاطر پولش
یبار علنی بهم گفت تنها بچم ک واسم منفعتی نداره تویی