من و خواهرم همکاریم من مرخصی زایمانم اون سرکاره همکارای مشترکممون که سراغ منو میگیرن میگه ن همش فکرش مشغوله بد بخت مرخصیش زهرش شده بعد که از مرخصی اومد کسی نیست بچشو بگیره مهد کودک گرونه بچه رو کتک میزنن و خوب نگه نمیدارن همش بچه مریض میشه و... ته دلمو خالی میکنه خاستم دیشب بگم اونکه مرخصی رو بهم زهر مرده خودتی با حرفای دوستانه همش موج منفی میده بهم
میخاد دوستانه عمل کنه اما در قالب دوست و دلسوز ته دلمو خالی میکنه من خیلی در حقش خوبی میکنم دوسش دارم اما انگار فقط یه طرفه هست این حس
به مادرمم همین حرفا رو زد مادرم بهم گفت منم گفتم اینا از رو دلسوزی نیست چرا باید اینقدر ته دلمو خالی کنه؟!