2777
2789
عنوان

داستان عشق ده روزه ی من

2140 بازدید | 109 پست

نمیدونم آشناییمون دقیقا از کجا شروع شد ولی یادمه یه مدتی بود همو بدون اینکه بشناسیم توی اینستاگرام فالو داشتیم.یه چندبار استوریمو ریپلی کرد و صحبت کردیم.انقدر صحبت کردن باهاش برام جذاب بود که من هی چتارو کش میدادم که بحث تموم نشه

بچه یه چیزی تو دلم مونده نگم میترکم😍

جاریمو بعد مدت‌ها دیدم، انقدرررر لاغر شده بود که شوکه شدم! 😳

پرسیدم چی کار کرده تونسته اون لباس خوشگلشو بپوشه تازه دیدم همه چی هم می‌خوره!گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته 
عید نزدیکه و منم تصمیم گرفتم تغییر کنم. سریع از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم، تازه الان تخفیف هم دارن! 🎉

شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

رابطمون در حد چندتا ریپلی استوری بود که یه روز من یه استوری برا کارم گذاشتم

انگار دنبال بهانه بود ازم مشخصات بگیره

استوریمو ریپلی کرد و سر بحثو باز کرد

کلی شوخی کرد و باهم خندیدیم

درمورد خودم پرسید

درمورد خودش گفت

چند روز بعدش اومد و شوخی شوخی بهم پیشنهاد داد

گفت ازت خوشم اومده و دیگه توی شرایطی ام که دلم میخواد یه رابطه خوب بسازم و حس میکنم با تو میشه اون رابطه رو ساخت

قند تو دلم آب شد

شمارمو گرفت

فردا صبحش توی دانشگاه بودم که بهم زنگ زد

صداش شبیه یکی از استادای جذابمون بود

از همون تلفن اول رو صداش کراش زدم

کلمه عشق برای ده روز زیادی سنگینه نهایت هم صحبت بودید

نه واقعا عشق بود

بعد از اون حوصله هیچکسو ندارم

نمیتونم به هیچکس فرصت بدم

دلم میخواد زودتر باهاشون برم سر اصل مطلب

حوصله دل و قلوه دادنای رابطه رو ندارم دیگه

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792