2777
2789

یک شب به‌یادماندنی با هم تئاتر دیدیم. قبلا فقط تو چند تا محفل آموزشی مدرس و منتور سازمان‌های خیریه بود که من توش شرکت کرده بودم. از باب کار داوطلبانه تدریس می کرد و الا کاروبارش چیزهای دیگه است.

گفت به‌خاطر تراپی رفتن آمادگی ورود به رابطه نداره براش ارزشمندم اما نمی‌خواد بهم آسیب بزنه.

تا نزدیکی خونه رسوند من رو و اصرار که تادم خونه برسونه قبول نکردم.

اون یک ساعت که تو ماشین نشستیم خیلی اوقات خوشی بود. ناراحتیش از اضافه‌وزنش و این که دیکه نمی‌توته مثل قبل تمرکز کتاب نوشتن داشته باشه و این که هنوز یه سری خاطرات شرکتی که از دستش داد ناراحتش می‌کنه و این که چرا ازدواج نکرد و برام گفت و از من سوال‌هایی درباره خودم و خونواده‌ام پرسید و این که من چرا ازدواج نکردم. در کل نسبت به زندگیم کنجکاو بود خیلی.

بعد اون شب بازم استوری‌هامو دید و یک بار لایک کرد. این درحالی بود که من کناره می گرفتم. ولی کلا هفت هشت روزه اینستا نیست و هیشکی رو لایک نکرده.

بعد اون شب استوری‌هایی درباره تروما گذاشت و یه استوری با این مضمون چه معشوق ها که نیمه‌آشنا ترکشان کردیم. شاید می خواست بگه بهم دروغ نگفته و واقعا حالش برای شروع رابطه خوب نیست.

من دوستش دارم و برای حمایت ازش مشاور خودشناسی پنج سال پیشم رو معرفی کردم بهش و اونم تمایل نشون داد و تشکر کرد ولی درست از هفت هشت شب پسش که یه کتاب درباره تروما بهش معرفی کردم و الکترونیکش رو تو دایرکت بهش هدیه دادم، خبری ازش نیست.

من نسبتا یادش ارومم می‌کنه.

برام چه پیشنهادهایی دارین.

راستش خیلی عزیز و جنتلمنه ولی درگیر اسیب‌های زندگی خودش. 


بچه یه چیزی تو دلم مونده نگم میترکم😍

جاریمو بعد مدت‌ها دیدم، انقدرررر لاغر شده بود که شوکه شدم! 😳

پرسیدم چی کار کرده تونسته اون لباس خوشگلشو بپوشه تازه دیدم همه چی هم می‌خوره!گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته 
عید نزدیکه و منم تصمیم گرفتم تغییر کنم. سریع از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم، تازه الان تخفیف هم دارن! 🎉

شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

شرایط برای ما مردها خیلی سخت شده..

وقتی میبینیم نمیتونیم اونطور که باید بعنوان پارتنر کنار کسی باشیم خودمونو میکشیم کنار..

بحث نجنگیدن برای عشق نیست..بحث فرسودگی روانه که هیچوقت درک نمیشه که یه مرد چقدر میتونه تحت فشار باشه


یه کانال تازه تاسیس خودسازی و موفقیت زدم اگه دوست داشتید بیاید 🌱🌏 https://t.me/enekasmotivational

شرایط برای ما مردها خیلی سخت شده..وقتی میبینیم نمیتونیم اونطور که باید بعنوان پارتنر کنار کسی باشیم ...

من حدس می‌زنم شکست عاطفی داشته باشه و دوره سوگ رو می‌گذرونه یا حتی چون نزدیکه چهل سالش داره می شه بحران چهل

ولی واقعا حاضرم کمکش کنم و صبر کنم اما اون کنار کشید فعلا و رفت تو غارش.

چون خودمم قبلا تراپی می رفتم درک می‌کنم واقعا ادم حوصله رابطه عاطفی نداره تو یه برهه‌ای از زندگی.

باز دست‌مریزاد بهش که اومد بلیت گرفت کنارم نشست و تئاتر دید.

ولی خوب من تقریبا یک ساله که دارم با شرم و از راه دور علاقه‌مو بهش نشون می‌دم

مثلا واسه کتابش ریویو نوشتم. واسش کتاب چندجلد هدیه بردم موقع تئاتر خوراکی بردم یا دوسه‌باری کامنت گذاشتم که بدونه دوستش دارم.

حالا نمی‌دونم کلا بهم حس نداره یا واقعا الان وقتش نیست.

و این که من تو این مدت چطور محبت و همدلی‌مو نشونش بدم

ممنونم.من رمانم نوشتم ولی این زندگی خودمه.راستش این مرد خیلی دلنشینه و دوستش دارم واقعا

یه حس مثبت و علایقتون رو از جهت بحث روانشناسی تئاتر و نوشتن رمان به خودم نزدیک دیدم❤️

وایی چقدر احساسی و بامزه.

منتها توی دنیای واقعی ما معمولا به مردی که میگه من تروما دارم و حالم برای شروع رابطه خوب نیست و از اونورم میاد دور و بر آدم میپلکه اعتماد نمیکنیم. به نظرم اصلا آدم امنی نیست

"I spent most of my life waiting for God to love me, and then I realized the only thing that matters is I love God. It’s the same with you. I have loved you my whole life. I never loved anyone but you. You are my great, consuming love. And most people don’t get one of those. I did. I have no regrets.”

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792