یکبار سنتی ۱۴ ۱۵ سالگی ازدواج کردم پسره ۲۰ سالش بود تلفنی مچشو گرفتم با یه دختر حرف میزد نامزد بودم سر دو ماه بهم زدم طلاق گرفتم و رفتم.
الانم رفتم تو ۲۵ سالگی. نزدیک ۴ ۵ ماه عقد بودم دعوا شد چرا خونه مادرم میایی کار نمی کنی و ب بزرگترا کشید. منو بلاتکلیف رها کرد و رفت . من چون بکارتمو ازم گرفت میترسیدم گفتم پس مهریمو بده.. منم مهریم اجرا گداشتم .گفت مهریه بخوای طلاقت نمیدم خودم میرم اهواز. منم بیخیالش شدم. از اینده میترسم بنظرتون دیگه نمیتونم ازدواج کنم؟ خیلی ناامیدم هیچ انگیزه ای ندارم . پرخاشگز و عصبی شدم . ازش متنفرم نقشه می کشم برم بکشمش هم خودمو هم اونو. حس حقارت دارم. حس بی ارزشی. میتزسم دیگ نتونم ازدواج کنم
تیکر دومین فندوق قشنگمه هنوز نمیدونم جنسیتش چیه ولی میشه دعا کنید سالم باشه ..امروز ۱۷ مرداد ۴۰۳تو ۱۴ هفتگی جنسیتش مشخص شد و من برا دومین بار دارم پسر دار میشم💙خدا به همه اونایی که نی نی دوست دارن و نمیشه نی نی گوگولی بده الهی .💖💗
جاریمو بعد مدتها دیدم، انقدرررر لاغر شده بود که شوکه شدم! 😳
پرسیدم چی کار کرده تونسته اون لباس خوشگلشو بپوشه تازه دیدم همه چی هم میخوره!گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته عید نزدیکه و منم تصمیم گرفتم تغییر کنم. سریع از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم، تازه الان تخفیف هم دارن! 🎉
یعنی طلاق گرفتین سر همین که گفت چرا خونه مامانم کار نمیکنی؟😑بنظرم اول روی خودت کار بعدش ازدواج کن چون هر ازدواجی روزای خوب و بد داره نمیشه سر هر اتفاق فرتی جدا بشی