●((میدونم تااپیک قبلی هم نوشتم اما اونقدر دارم حرص و جوش میخورم که مثل انبااار باارووت و مهمات و مثل آب جوشی که قل قل میزنه و مثل چی دارم از درون میسوزم و اتیش میگیرم برای
تضاهر کردن پیش خلق الله و همشهریامون و شعافگری و پوز دادن و چشم و هم چشمی از زندگی لاکچری و لوکس شون و پیشرفتشون و سرکوفت زدن تو سرما و تحقیرمون که سالهاست قطع رابطه و جدایی کامل هستیم اومدن و از در خونمون میندازیم بیرون از پنجره میان تووو و رفت و آمد و معاشرت فیزیکی اصلا باهاشون نداریم و کارت دعوتی برای اومدنشون نفرستادیم مثل چی افسرده و خموده و پژمرده و پیرر شدم تو جوانی از حرص و جوش خوردن و موقعیت و وضعیت و مشکلات و معضلات مارپیچی زندگیم که بدون پشتیبان و حمایتگر به دوش کشیدم مثل یک خانوم پنجاه ساله میانسال شدم اونوقت اینا هر روز جوان تر و خوش لعاب تر و شاداب تر
میشن و منم از بهر تماشای جهان آمده ام •••))