من دوران دبیرستان
زنگ تفریح ها
میرفتم اتاق مطالعه درس میخوندم
همیشه هم فقط من تو اتاق مطالعه بودم و یه دختری
چهره ساده مهربونی داشت
ظاهر شلخته و دست خطش هم افتضاح بود
همیشه هم همو می دیدم
وقتی هم همو می دیدم
از دیدن هم خندمون میگرفت
که چرا فقط ما دوتا اینجا هستیم
یه روزی کنار دیوار روی زمین دم در اتاق مطالعه نشسته بود
ازش پرسیدم هدفت چیه
گفت میخوام برم کامپیوتر شریف یا امیر کبیر
خیلی ذوق زده شدم بهش گفتم( صددرصد میتونی خانم مهندس )
البته ته دلم گفتم( چقدر امیدوار هست که همون سال اول قبول بشه،) نمیدونم چرا باور نداشتم بتونه ، با اینکه من اصلا نمیشناختمش و سال پیش هم بچه های دبیرستانمون خیلی هاشون امیر کبیر و شریف قبول شده بودم
ماه ها گذشت
مامانم از بچه های قبول شده بودن عکس گرفت آورد
تو تجربی
20 نفر پزشکی آورده بودن
تو
ریاضی ها اسم این خانم رو دیدم
که کامپیوتر شریف آورده
انقد خوشحال شدم
که از شدت ذوق اشکم درآمد
چقدر با شخصیت بود
چقدر امیدوار بود
چقدر تلاشگر
چقدر دوست داشتنی
چقدر خوبه که آدم حسابی ها به جاهای بالا برسن
خدایا شکرت