مامانم هر دوسه ماه یه بار غذا اندازه ی صدنفر گرسنه درست میکنه میبره مناطق محروم
من درست درجریان نبودم چیکار میکنه و کجاها میره طفل معصوم ببین چی میکشه و دم نمیزنه مامان بنده خدام
این دفعه صد پرس غذا رو که حالا نمیگم چی بود رو انداخت توی وانتیه و منم باهاش سوار ماشین مامان شدم و پشت وانتیه رفتیم مناطق محروم
غذارو داد ب گرسنه ها
با یکیشون خیلی خوش و بش داشت پیادمون کرد الابلا بیاین تو خونم و چای بخورید مام رفتین من خیلی بدممیومد خستم بود واقعا کفشم ساق داره آخه یه مشت بند داره تا باز کنم خیلی طول میکشه خلاصه رفتیم تو روی فرشش نشستیم یدونه مبل داشت باید رو زمین می نشستیم زنه سه چهارتا بچه. داشت همشون حمله کرده بودن کف آشپزخونه پرس ها رو تیکه پاره کردن مثلا واس شامشون بود همه رو سرپایی خوردن زنه یه دامن پاش بود و معلوم بود شلوار شورت نداره بوی گند پیاز میداد نشست پیشم هی کلاس چندمی و کلاس چندمی
بعد ک بلندشد چای هارو ببره دیدم جاش ترشحات سفیدش چسبیده رو فرش
عقمگرفت
واقعا بعضیا چرا اینجوری کثیفن
چقد کثیفن
اینجا کیا پایین شهر زندگی میکنن؟واقعا دلم سوخت