تو تابستان پدر مادرشوهرم فوت کرد بعد مادرشوهرم شهرستان بودند
به ما دستور میداد هر هفته برید سر خاک پدر بزرگ
من با بچه کوچیک تو چله تابستان می رفتیم
حالا بماند که چقدر حالم خراب میشد فرداش
حالا پدرشوهرم فوت کرده
هیچ کس و تو این شهر نداریم فقط فقط دو خاله شوهرم با دایی شوهرم
اینا اصلا نیومدن خونم یه شب بشینن
حال همسرم هم خراب بود
بعد من اینو گلگی از مادرشوهرم کردم
خواهر شوهرم جبهه گرفت نه تو چرا گلگی کردی تو این موقعیت
خودشون هر تیکه و هر حرفی تو همین چند وقته که پدرشون مرده به من کردن حالا من گفتم شدم آدم بده
هیچ توهینی هم به مادرشوهرم نکردم
شوهرم و برده بود پایین تنهای داشت چنان شوهرم و پر می کرد 😓