اصن هرموقع با پارتنرم میرم بیرون(جذابه ولی نه اونقد ک همه میخکوبش بشن ) این زنای میانسال انقد نگاش میکنن ک من خیلی حالم بد میشه اصن پارتنرم ب هیچکس نگا نمیکنه مثلا اونبار رفتیم لباس بخریم باهم موقعی من اتاق پرو بودم ولی داشتم از توی آینه میدیدم اونا منو نمیدیدن میخواستم ببینم پارتنرم چیکار میکنه فروشنده هه انقد با پارتنرم لاس میزد عشوه میومد ک پارتنرم بهش اخم کرده بود گفت میشه برید اونور ممکنه خانومم ناراحت بشه بعد امروزم رفتیم بیرون ی زنیکه بیشعور ما نشسته بودیم رو صندلی اومد پیش پارتنرم بخدا با ی ناز و عشوه ای حرف میزد ک اشک تو چشام جمع شده بود میگف میشه کیفمو نگه دارید من برم دستشویی خب بگو نکبت مگ نمیبینی من جفتشم پارتنرمم اخم کرد گف خانوم برو مزاحم نشو زن ول نمیکرد عه وا چرا از ی آقایی مثه شما بعیده ازون موقع تا الان هی دارم گریه میکنم اخه چرا اینجوری شدن