قبل دخترمم دکتر زنان میرفتم یه آزمایش کامل برام نوشت دارو داد بعد کم کاری تیروئید داشتم قرص می خوردم فکر کن خدا تو چه شرایطی داد برادرم ۱۴ فروردین فوت کردند ولی من اقدام ادامه دادم دو ماه بعد هر هفته میرفتیم شهرستان پنج شنبه جمعه برمی گشتیم بعد من خوابم میومد شدید منی که کلا کم خوابم و خوابهامم سبکه سرگیجه داشتم اومدیم تهران دیدم پریود نمیشم بیبی زدم دیدم بله قربون خدا برم دخترم هر روز می برم پیش مادرم عاشق بابامم هست
من تو همین شرایط بچه دومو آوردم چون تنهایی تو این دنیای سرد و وحشتناک واقعن سخته روزی که ما نباشیم بچه ی اول تنها میمونه بدون هیچ همخون و غمخواری
بعد ما خواهر برادری بیشتر از پدر مادر به درد هم خوردیم ...
لطفا کسی ریپلای نزنه من نظر خودمو گفتم ایشونم بچه نیستن خودشون عاقل و بالغ هستن تصمیم میگیرن برای زندگیشون
اورژانسی رو باید به موقع خورد
نتیجه اش هم صد در صد نیست
حتی تو اینترنت جستجو کنی تمام راه‌های پیشگیری یک درصد احتمال خطا و بارداری دارن
حتما بچه دوم بیار
من سه تا بچه دارم راضیم
گاهی برای به دست آوردن چیزهای بزرگ آدم باید چیزهای کوچکتر رو فدا کنه.
خواهر شوهرم استاد دانشگاه هست تو ۴۲ سالگی بچه سوم آورد.
اون موقع فهمید چقدر بچه با ارزش هست
هم قید استادی اش رو برای دو سال زد تا بچه اش رو خودش شیر بده و هم چون سنش بالای ۴۰ بود تو بارداری و زایمان اذیت میشد اما راضی بود.
الان هم بچه اش دبستانی هست و شده انرژی دهنده خونشون.
اونقدر خواهر شوهرم شاد و بانشاط هست و تیپ و قیافه اش جوانه چون بچه کم سن ناخودآگاه به مادر روحیه و حس جوانی میده
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
46 ثانیه پیش
48 ثانیه پیش
49 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز