دخترخاله شوهرم یه پسر دوسال وخورده ای داره داره میره یذره هم حرف میزنه یه جوری این دخترخاله شوهرم خودشو میگیره یا بچش مثلا میره کیف مهمونارو برمیداره میگرده با غرور وذوق نگاش میکنه اصلا یه حرکتی نمیزنه از دست بچه بگیره یا مشغولش کنه به چیز دیگه همشم توجه میکنه ببینه دیگران نگاه میکنن یانه یافک میکنه اسمون بازشده بچه اون افتاده زمین به هرچی دس میزنه اصلا کنترلش نمیکنه وسیله دیگران برمیداره بچه ی مردمو میزنه پسرش یاچیزمیز پرت میکنه سمتشون بعدبچه ی طرف گریه میکنه میره با ذوق واعتماد به نفس میگه ای وای چیشد من بودم من بودم زدم فلانی (ینی به پسرم هیچی نمیتونی بگی)ینی بخدا حالم بدشد این رفتارارو دیدم شاید فک کنید ازحسودیه ولی حالم ازینجورادمابهم میخوره شاید اینجا نتونم خیلی واضح بگم اما وایبی که من ازین ادم میگیرم قشنگ معلومه که خیلی مینازه به بچش وفک میکنه چه شاهکاری کرده قبلنم شنیدم یسره خونه مامانشه تا خانوادش چیزی به بچش میگن قهرمیکنه میره خونه خودش 😒😒😒😒😒شایداگه رابطم باهاش خوب بود ایناش رومخم نبود ولی تاجاییکه میدونم خیلی ادم حسودیه اصلا چشم نداره ببینه یکی از خودش بالاتریازیباترم هس